‏نمایش پست‌ها با برچسب مقالات اسلامی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب مقالات اسلامی. نمایش همه پست‌ها

۰۷ آذر، ۱۳۹۱

امام شاه‌ ولی‌اللّه محدّث دهلوی (رحمه الله) [بخش اول]


جامعۀ بشری در طول تاریخ مرهون تلاش ها و مبارزات بزرگ‌مردان مجاهد و فضلیت‌جویی بوده است که در مسیر پرماجرای تاریخ، همچون كوه‌هایی ستُرگ و استوار قد برافراشته، در برابر سیل بنیان کنِ مصایب و ناکامی¬ها ایستاده و همچون شمع سوخته اند تا حق و حقیت پایدار بماند. شخصیت‏های بیدارگری از تبار پیامبران و رهروان راه آنان که ملل جهان را از خواب غفلت رهانیده و دست آنان را گرفته و از منجلاب فساد و تباهی و از تاریکی‌های شرک، بدعت و معصیت به روشنایی توحید، سنّت و فضیلت رهنمون شده اند.
بررسی ابعاد مختلف زندگی چنین بزرگمردانی، فصلی مهم از تاریخ اندیشۀ جامعۀ بشری است و بین نسل های آینده و گذشتگانشان پیوند برقرار می کند، به زندگی آنان معنا می بخشد و چشم¬انداز روشنی را برای آنان ترسیم می کند.
از میان رهبران فکری و مصلحان دینی جهان اسلام در قرن دوازدهم هجری قمری/ هجدهم میلادی، امام شاه ولی الله محدّث دهلوی - رحمه الله- از مقامی شامخ و منحصر به فرد برخوردار است. شاه ولی الله دهلوی شخصیتی برجسته و تأثیرگذار بود که در برهه ای پرآشوب از تاریخ هند، مسلمانان آن دیار را به مسیر صلح و شکوه سوق داد.
ایشان برخوردار از بینشی عمیق، علمی جامع و قلمی روان بود. اندکی پس از ارتحال این رادمرد، اندیشه¬اش سرآغاز جنبش نیرومندی گردید که به قیادت شاه اسماعیل شهید و سیداحمد شهید به منظور آزادی مسلمانان از سیطرۀ امپریالیسم غرب صورت گرفت. [تاریخ فلسفه در اسلام؛4/ 149]
در این نوشتار نخست برآنیم مروری گذرا بر اوضاع جهان اسلام در قرن دوازدهم هجری/ هجدهم میلادی داشته باشیم؛ سپس به بررسی اجمالی اوضاع تاریخی و فرهنگی هند بپردازیم و در ادامه شرح حال امام شاه ولی الله محدث دهلوی - رحمه الله- را که شامل خانواده، تحصیلات، آثار، سفرهای علمی، اساتید و خدمات علمی و اصلاحی ایشان است، بررسی نماییم. بخش دیگر این مقاله به بررسی شخصیت والای امام دهلوی، از زبان علمای بزرگ جهان اسلام اختصاص دارد و در پایان به خصوصیات منحصر به فرد ایشان خواهیم پرداخت.

اوضاع سیاسی و فرهنگی جهان اسلام در قرن دوازدهم
بخش اعظم جهان اسلام در آن سال ها تحت حکومت امپراتوری عثمانی قرار داشت. این سلاطین که مقرِّ خلافتشان ترکیه بود، بر بسیاری از کشورهای اسلامی حکمرانی می کردند. در آن زمان حجاز جزو امپراتوری عثمانی بود و اشراف مکه به عنوان نایب السلطنۀ دولت عثمانی منصب امارت و ولایت را برعهده داشتند.
مقارن با حیات شاه ولی الله دهلوی، نادرشاه افشار به هند لشکرکشی کرد. در طول حیات شاه ولی الله، پنج خلیفه عثمانی بر مسند امارت تکیه زدند که به ترتیب عبارتند از: سلطان مصطفی دوم، احمد سوم، محمود اول، عثمان سوم و مصطفی سوم که بخش مهم و حساس زندگی شاه ولی الله هم زمان با مصطفی سوم گذشت.
در زمان سلطنت وی درگیری با روسیه به وقوع پیوست که بر اثر آن حکومت عثمانی مغلوب شد. سلطان مصطفی سوم بسیاری از مدارس علمی را تأسیس نمود. از سویی دیگر ایران نیز پس از دو قرن حکمرانی، آخرین روزهای حکومت صفوی را می گذرانید؛ اما پس از مدتی نادرشاه افشار به قدرت رسید و افاغنه، که ایران را تصرف کرده بودند، را از خاک ایران بیرون راند. بعد از درگذشت نادر، کریم خان زند به مدت نوزده سال بر ایران حکومت کرد.
گرچه این دوره در مجموع دوران هرج و مرج سیاسی به شمار می آید که آثار زوال و نابودی دولت قدرتمند مسلمان (عثمانی ها) آغاز شده بود و در کلیۀ کشورها تخت سیاست مورد تاخت وتاز قدرت طلبان قرار گرفته بود، اما در مصر، سوریه، عراق، حجاز، یمن، ایران، هند و در جاهای متعدد دیگر، علما و دانشمندان مسلمان مشغول درس و تدریس بوده و افرادی که ذوق تألیف داشتند به نوشتن مشغول بودند.
در فن حدیث، محدثی چون علامه ابوالحسن سندی، در سوریه شیخ اسماعیل عجلونی، در حجاز شیخ ابوطاهر کورانی کردی و شیخ حسن عجیمی، در یمن محدث و محقق بزرگ چون محمّد بن اسماعیل حسنی صنعانی نویسندۀ کتبی همچون «سبل السلام» شرح بلوغ المرام و «توضیح الافکار» شرح تنقیح الأنظار، و از علمای بزرگ شیخ عبدالغنی نابلسی را می توان نام برد. [تاریخ دعوت و اصلاح5 / 14-42 با تلخیص و اضافات]

اوضاع تاریخی و فرهنگی هند در عصر شاه ولی الله (رحمه الله)
در اواخر قرن هفدهم میلادی با مرگ «اورنگ زیب» امپراتور بزرگ و مقتدر مغول، بزرگترین حکومت اسلامی حاکم بر سرزمین هند رو به زوال گرایید؛ زیرا هر یک از خاندان سلطنتی مدعی تاج  و تخت پادشاهی شدند و با یکدیگر به رقابتی سخت پرداختند؛ چنان که بر سر پادشاهی اورنگ زیب دو جنگ اتفاق افتاد و دو امپراتور یکی پس از دیگری حکومت را در دست گرفتند؛ ازاین رو حکومت مسلمان هند، از جایگاه مرتفعی که بر آن قرار داشت، فرود آمد و به تدریج رو به سقوط و انحطاط نهاد. قلمرو پهناور حکومت اسلامی تجزیه شد و در هر ناحیه، امیری زمام امور را به دست گرفت و کم کم برای امیران هندو و سیک این فرصت فراهم آمد که برای خود سپاهی ترتیب داده و با حکومت مسلمان به جنگ و ستیز برخیزند و از پیکر عظیم آن حکومت، قطعاتی برای خویش جدا سازند.
از طرفی دیگر دولت پرتغال و کمپانی هند شرقی و کمپانی های هلندی و فرانسوی بر این میراث هنگفت اسلامی با یکدیگر منازعه می کردند و هر یک در گسترانیدن نفوذ خویش در آن سرزمین، بر رقیبان سبقت می جست. زمانی که حکومت مسلمان رو به ضعف نهاد و بر اثر شورش امرای محلی، وحدت کشور از بین رفت، برای این عناصر خائن، یک فرصت طلایی پدید آمد تا نفوذ خود را در این کشور اسلامی بسط دهند. لذا هر یک از آنان با شتابزدگی نقش جدید خود را آغاز کرد و برای بلعیدن این لقمۀ چرب و گوارا به تهیه مقدمات پرداخت. در میان این مسابقه دهندگان، کمپانی انگلیسی هند شرقی سرانجام توانست بر رقیبان خویش فائق آید و مقام اوّل را احراز نماید و با کوتاه ساختن دست کمپانیهای پرتغال، هلند و فرانسه، میدان را برای اهداف استعماری خویش خالی گرداند.
به این ترتیب سلطۀ سیاسی انگلیس بر هند کامل شد و به طور رسمی حاکمیت از کمپانی هند شرقی به امپراتوری بریتانیا منتقل گردید و هندوستان به طور رسمی در شمار متصرفات دولت بریتانیا درآمد و تا سال 1947م، حکمرانان بریتانیایی منتخب از جانب دولت انگلیس با عنوان نایب السلطنۀ پادشاه انگلیس بر آن کشور حکومت کردند. در نتیجه یکی از بزرگترین دولتهای اسلامی (مغولان مسلمان/ تیموریان) در هند از بین رفت. دشمن پیروز که کینۀ مسلمانان را در دل داشت،  یکه تاز میدان حکومت هند شد و با تمام قدرت، کینه های دیرینه را به مرحله اجرا درآورد. شهرهایی که مهد فرهنگ و تمدن اسلامی بود، تحت تصرف غاصبانه انگلیسیها درآمد. آثار دوران تمدن اسلامی به تدریج از بین رفت. مردم با جبر و قهر از آموزشهای اسلامی دور شدند. اینگونه راه برای ترویج فرهنگ و نفوذ فکری و فرهنگی انگلیس کاملاً هموار گردید. [نقد و بررسی اندیشه های دینی ابوالاعلی مودودی 29 – 28]

شرح حال امام شاه ولی الله محدث دهلوی (رحمه الله)
شاه ولی الله روز چهارشنبه، چهارم شوال 1114 هـ.ق در روستای «پهلت» (که امروزه از توابع شهرستان "مظفرنگر" ایالت "اتراپرادش" هند است) دیده به جهان گشود. هنگام تولد سن پدر بزرگوارش، شیخ عبدالرحیم بن وجیه الدین شهید، 60 سال بود.
قبل از ولادت شاه ولی الله، شاه عبدالرحیم در خواب، خواجه قطب الدین بختیار- رحمه الله- را زیارت کرد که به شاه عبدالرحیم ولادت پسری را مژده داد و توصیه کرد نام ایشان را بر او بنهد.
شاه ولی الله می فرماید: هنگام ولادتم، پدر بزرگوار به علت فراموشی از این موضوع نام مرا ولی الله گذاشت، اما پس از مدتی که آن خواب را به یاد آورد، نام دوّم مرا قطب الدین احمد گذاشت. [تاریخ دعوت و اصلاح 5/ 125 - 126]
سلسله  نسب پدری ایشان، به فاروق اعظم حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه منتهی می شود؛ اما سلسله نسب مادری ایشان به سیدنا موسی کاظم - رحمه الله- می رسد. تعیین دقیق مهاجرت نیاکان وی از شبه جزیرۀ عربی و سکونت آنها در هند دشوار است؛ اما قراین حاکی از این است که این مهاجرت حدود سال 300 هجری صورت گرفته است.
پدر شاه ولی الله در علوم شرعی مهارتی خاص داشته و کاملاً متبع سنّت و از مشایخ دهلی و بزرگان آن شهر بوده است. وی از دنیا بی رغبت و نسبت به آخرت حریص بود. به دلیل علم، فضل و تقوای بی نظیرش مورد علاقه و احترام وافر بود. امپراطور اورنگ زیب عالمگیر وظیفۀ خطیر و حساس تجدیدنظر در «فتاوای هندیه/ فتاوای عالمگیری» را به ایشان محول کرد و او آبرومندانه از عهده وظیفه محوله برآمد، اما از قبول هرگونه حق الزحمه بابت این کار امتناع ورزید. [تاریخ فلسفه در اسلام4/ 149]

تحصیلات
شاه ولی الله اوّلین بار در سن پنج سالگی به مکتب قدم نهاد، در سن هفت سالگی با تکمیل حفظ قرآن کریم، فراگیری کتب فارسی و مقدمات عربی را آغاز کرد و تا ده سالگی کتب صرف و نحو را فراگرفت. خود ایشان می گوید: در این مدت، استعداد مطالعه در من ایجاد شده بود و در سن پانزده سالگی از نصاب علوم دینی رایج در هندوستان فراغت یافتم. در همین سن «مشکاة المصابیح» و بقیه کتب حدیث، مانند صحیح بخاری، شمایل ترمذی و از کتب تفسیر، بخشی از تفسیر مدارک و بیضاوی را از پدرم آموختم. [تاریخ دعوت واصلاح 5/ 128] بنابراین اوّلین استاد و مربی ایشان پدر بزرگوارش بود.
شاه ولی الله - رحمه الله- در کودکی از بلوغ فکری برخوردار بوده است. او به سرعت در رشته های مختلف علم و دانش تبحر یافت و احاطه اش بر این علوم به حدی بود که در پانزده سالگی می توانست کلیۀ این علوم را با اعتماد به نفس تدریس کند. پس از درگذشت پدر ارجمندش، به تدریس رشته های معمول در مدارس آن روز، همچون تفسیر، حدیث، فقه و منطق اشتغال یافت. در طی این مدت که حدود دوازده سال به طول انجامید، به موشکافی عمیق تعالیم اسلام پرداخت و آیندۀ مسلمانانِ هند را به طور جدی مورد تفکر و تعمق قرار داد. [تاریخ فلسفه در اسلام4 / 150]

ازدواج
شاه ولی الله دهلوی در چهارده سالگی با دختر شیخ عبیدالله صدیقی ازدواج کرد. در نتیجۀ این ازدواج، محمّد، اولین فرزندش متولد شد. محمّد تحصیلاتش را نزد پدر به اتمام رساند. وی پس از وفات پدر¬ش به دهستان "برهانه" نقل مکان کرد و تا پایان عمر در همان جا اقامت گزید. و در سال 1208هـ .ق  وفات نموده و در صحن مسجد جامع دفن گردید. [تاریخ دعوت و اصلاح؛ 5/ 136]
ازدواج دوّم حضرت شاه ولی الله پس از درگذشت همسر اوّل با "بی بی ارادت"، دختر سید ثناءالله سونی پتی صورت گرفت که هر چهار فرزندشان - شاه عبدالعزیز، شاه رفیع¬الدین، شاه عبدالقادر و شاه عبدالغنی- از همین همسر متولد شدند که هر کدام از آنان خدمات علمی ارزنده ای به جامعه هندوستان و عالم اسلام تقدیم کردند.

سفر علمی به دیار وحی
شاه ولی الله دهلوی با مد نظر قرار دادن آیة قرآنی «لیشهدوا منافع لهم» [حج، آیه: 28] سال 1143 هـ.ق در سن30 سالگی عازم حرمین شریفین شد، به این امید که بتواند از علوم علما و اندیشمندانی که از نقاط مختلف جهان در قلب عالم اسلام جمع می¬شوند، کسب فیض نماید.
به سبب نبود شرایط مساعد برای سفر از راه زمین، نظیر ناامنی راه و خطر استعمارگران فرانسوی و انگلیسی، ایشان راه دریایی را انتخاب کرد. وی طی دو سال اقامت در سرزمین مقدس حجاز از علمای طراز اوّل مکه و مدینه بهره جُست. در مدینۀ منوره نزد شیخ ابوطاهر محمّد بن ابراهیم کردی مدنی زانوی تلمذ زد و از ایشان «صحیح بخاری»، «سنن ابی داود»، «سنن ابن ماجه» و «موطا امام مالک» و «مسند امام احمد»، «الرسالۀ» امام شافعی و «الجامع الکبیر» را فرا گرفت و اجازۀ روایت حدیث را اخذ نمود. و در مکّۀ مکرّمه نیز «مؤطا» امام مالک را نزد شیخ محمد وفدالله مالکی مکی استماع نمود، و سرانجام در پایان سال 1144هـ . مجددا مناسک حج را ادا کرد و در اوایل سال 1145هـ. به¬ سوی هند رهسپار شد. [حجة الله البالغه؛ ترجمة الإمام الدهلوی؛ 1/ 11]

مدرسه دینی رحیمیه
شاه ولی الله دهلوی پس از بازگشت از سرزمین حجاز در مدرسۀ علمیۀ «رحیمیه» تدریس و تعلیم را آغاز کرد. دیری نگذشت که طلاب و تشنگان علم و معرفت برای کسب فیض از هر طرف به محضر ایشان روی آوردند.
به زودی این مدرسه به کانون نهضت انقلابی محدّث دهلوی تبدیل شد، نهضتی که بی شک آغاز عهد نوینی در جهان فقه و ادب اسلامی بود.
در مورد مدرسه رحیمیه - که یک دانشگاه بزرگ در عالم اسلام آن زمان بود- مولانا محمد مسعود عالم قاسمی این گونه می نویسد:
«شاه ولی الله دهلوی که پس از وفات پدرش سلسلۀ تعلیم و تدریس را آغاز کرده بود به سفر حجاز تشریف برد و در نتیجه تا مدتی این سلسله قطع شد. هنگامی که با کوله باری از علم نبوّت و علاقه مندی برای خدمت دین، به هندوستان برگشت، بر مسند تدریس نشست و به طور منظم تدریس و تعلیم را آغاز کرد. با افزایش تعداد طلاب، آن مدرسۀ کوچک گنجایش این همه طلبه را نداشت، بنابراین به محلۀ وسیع تری نقل مکان کردند. مدرسه جدید بعدها به نام «مدرسة شاه عبدالعزیز» شهرت یافت، اما متأسفانه این ساختمان در انقلاب هندوستان مورد تهاجم قرار گرفت و حتی چوبها، و دروازه اش نیز به یغما رفت.» [زندگی نامه شاه ولی الله محدث دهلوی، 74]

شاگردان
شاه ولی الله دهلوی حیات خویش را در مسیر تدریس، ارشاد و تألیف گذراند و وجود خود را برای تربیت نسلی دعوتگر و مجاهد وقف نمود؛ بنابراین جمع کثیری از حاملان علم و مصلحان امت اسلامی زیر نظر وی تربیت شدند که از آن جمله می توان به این افراد اشاره کرد:
1. فرزند ایشان، شاه محمّد - رحمه الله- متوفای 1208هـ .ق.
2. فرزند برومندش، شاه عبدالعزیز- رحمه الله- که وارث علوم و کمالات پدر شد. از معروف ترین تألیفاتش می توان تفسیر قرآن کریم به نام «فتح العزیز» یا تفسیر عزیزی و همچنین «بستان المحدثین» و «تحفة اثنا عشریۀ» را نام برد.
3. شاه رفیع الدین، فرزند دیگر شاه ولی الله که دارای نبوغ در علوم شرعی و عقلی بود.
4. شاه عبدالقادر، فرزند چهارم ایشان که به حلم، تواضع، تقوی و اتباع سنّت معروف بود.
5. شاه عبدالغنی، آخرین فرزند شاه ولی الله که امام شاه اسماعیل شهید - رحمه الله- مصلح و مجاهد، فرزند ایشان است.
6. شاه محمّد عاشق فلتی، پسر دایی شاه ولی الله که مدت زیادی همراهی با ایشان را لازم گرفت و علوم عقلی و نقلی را از وی فرا گرفت. و با مشورت ایشان بود که شاه ولی الله کتاب گرانسنگ «حجة الله البالغه» را به رشتۀ تحریر درآورد؛ چنان که در مقدمه «حجة الله البالغه» می فرماید: «إذ تفطن أجلّ إخوانی لدی وأکرم خلاّنی علی محمد المعروف بالعاشق، لازال محفوظاً من کل طارق وغاسق، بمنزلة هذا العلم.» [مقدمه حجة الله البالغه؛41]
7. شیخ خواجه محمّدامین کشمیری.
8. علامه مخدوم محمّدمعین و جمع کثیر دیگری که از چشمۀ زلال و جاری ایشان بهره مند شدند. [الإمام المجدد المحدث الشاه ولی الله الدهلوی حیاته و دعوته؛ 49-  48] 

شیوۀ تدریس
شیوۀ تدریس شاه ولی الله دهلوی چنین بود که نخست قرآن کریم را آموزش می داد، چنان که در وصیت نامه اش می گوید: «قرآن کریم را آموزش دهید بدین صورت که تنها متن قرآن و ترجمۀ بدون تفسیر را بیاموزید. سپس مشکلاتی را که در مورد متن قرآن پیش می آید، مثلاً موارد صرفی، نحوی یا شأن نزول. بعد از اتمام قرآن، مطابق نصاب، جلالین را بخوانید در این شیوه فیض و برکت بسیار نهفته است. پس از آن در یک زمان صحیحین و کتب حدیث دیگر را بیاموزید و سپس کتب فقه و عقاید و سلوک را نیز هم زمان بخوانید.»
شاه ولی الله دهلوی به عموم مردم نیز قرآن و حدیث درس می داد و هدف از این حلقۀ درس غیر رسمی، پخش و نشر عام بود؛ چنان که شاه عبدالعزیز می گوید: «شیوۀ پدر بزگوارم چنین بود که پس از ختم درس قرآن کریم، حدیث شریف را بیان می نمود و در این جا هر دو، هم‏زمان تدریس می شد...»

وفات
سرانجام این خورشید فروزان پس از عمری تلاش، کوشش و مبارزه با بدعات و عقاید خرافی، ظهر 29 محرم¬الحرام 1176 هـ . ق. به ملاقات حق شتافت.
چیست از این خوب تر در همه آفاق کار  /    دوست رسد نزد دوست، یار به نزدیک یار
اما به قول شاعر:
قرن‏ها باید که تا از لطف حق پیدا شود  /    بایزید اندر خراسان، یا اویسی در قَرن
آری! ایشان در سن 62 سالگی پس از بیماری مختصری ندای «وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَى* و َلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى» [الضحی: 4-5] را لبیک گفته و روحش به ملأ اعلی پرواز کرد.
اما به قول سعدی - رحمه الله-:
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز   /     مرده آن است که نامش به نکویی نبرند.
بدون تردید، شاه ولی الله دهلوی - رحمه الله-، امام سنّت و جماعت، مقتدای ارباب کرامت، پیشوای عرفای زمان، سرآمد اولیای جهان و مجدد دوران بود. او بود که با نسیم خوشِ قرآن و سنّت و با قلم روان و جذابش جهان اسلام را رنگی دیگر بخشید.
مرقد مطهر ایشان در جوار پدر بزرگوارشان در محله ای به نام "مهندیان" قرار گرفته است. در همین گورستان مهندیان هر چهار فرزند شاه ولی الله دهلوی  - رحمه الله- و پدر بزرگوار ایشان دفن هستند.
(اللهم اغفرلهم وأرحمهم ووسّع مدخلهم وأکرم نُزلهم ولاتفتنا بعدهم یا رب¬العالمین.)  

سنی آنلاین - عبدالرئوف رخشانی

ادامه دارد...
متن کامل

۰۴ آذر، ۱۳۹۱

داستان شهادت حسين بن علي رضي الله عنهما



حسین بن علی بن ابی طالب فرزند دختر رسول الله است که پس از برادر بزرگترش حسن بن علی رضی الله عنه در ماه شعبان سال 4 هجری متولد شد و به تاریخ 10 محرم (عاشورا) سال 61 هجری در کربلا به شهادت رسید. رضی الله عنه و ارضاه.
 حسن بن علی رضی الله عنه در دوران کودکی رسول الله را درک نمود و در هنگام وفات رسول الله هنوز کودک بود. پس از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) خلیفه بزرگوارش ابوبکر صدیق رضی الله عنه وی را گرامی می‌داشت و پس از او عمر بن الخطاب و عثمان بن عفان نیز او و دیگر بزرگواران اهل بیت را بسیار گرامی می‌داشتند. وی در دوران خلافت پدر بزرگوارش علی بن ابی طالب رضی الله عنه وی را در همه‌ی زندگی‌اش همراهی نمود و از او روایت نمود و همچنان در طاعت پدر بززرگوارش باقی ماند تا اینکه ایشان به دست خوارج نادان به شهادت رسیدند.
پس از آنکه برادر ایشان خلیفه پنجم مسلمین حسن بن علی رضی الله عنه به نفع معاویه از خلافت کناره گرفت، حسین رضی الله عنه با این اقدام ایشان موافق نبود اما تسلیم خواسته‌ی برادرش شد و سکوت اختیار کرد.
پس از وفات حسن بن علی رضی الله عنه وی در لشکری که معاویه رضی الله عنه برای محاصره‌ی قسطنطنیه پایتخت بیزانس فرستاد شرکت کرد و جنگید اما پس از آنکه معاویه برای خلافت پسرش یزید بیعت گرفت حسین رضي الله عنه از بیعت یزید امتناع ورزید، زیرا از نظر وی افراد بسیاری شایسته‌تر از یزید بودند. پس از آن از مدینه به سوی مکه خارج شد. در آن زمان بر روی زمین هیچ کس در فضل و منزلت با او برابری نمی‌کرد.
نامه‌هاي اهل كوفه
به اهل عراق خبر رسيد كه حسين با يزيد بن معاويه بيعت نكرده است؛ عراقي‌ها يزيد بن معاويه را نمي‌خواستند و بلكه خود معاويه را نيز نمي‌خواستند، در واقع آن‌ها كسي جز علي و فرزندانش را قبول نداشتند، بنابراين به حسين نامه‌هايي فرستادند و همه در نامه‌هايشان مي‌گفتند: ما با تو بيعت كرده‌ايم و فقط تو را مي‌خواهيم و يزيد در گردن ما بيعتي ندارد، بلكه بيعت ما با تو است. نامه‌هاي زيادي به حسين بن علي رسيد تا اينكه بيش از پانصد نامه به او فرستاده شد، و همه‌ی اين نامه‌ها را اهل كوفه مي‌فرستادند و او را به سوي خود فرا مي‌خواندند.
آنگاه حسين بن علي، پسر عمويش «مسلم بن عقيل بن ابي طالب» را فرستاد تا اوضاع آن‌جا را بررسي كند و حقيقت امر را بداند، وقتي مسلم بن عقيل به كوفه رسيد پرس‌وجو كرد تا آن كه دانست مردم يزيد را نمي‌خواهند بلكه حسين بن علي را مي‌خواهند؛ مسلم نزد «هانئ بن عروه» اقامت گزيد و مردم گروه گروه، و به تنهايي مي‌آمدند و با مسلم بن عقيل به نمايندگي از حسين بيعت مي‌كردند، و بيعت انجام شد. در آن هنگام، «نعمان بن بشير» از سوي يزيد امير كوفه بود؛ وقتي به او خبر رسيد كه مسلم بن عقيل در ميان آنهاست و مردم پيش او مي‌آيند و براي حسين با او بيعت مي‌كنند، آن را نشنيده ‌گرفت و به قضيه توجه نكرد؛ تا اينكه افرادي به شام پيش يزيد رفتند و قضيه را به اطلاع او رساندند و گفتند كه مردم با مسلم بيعت مي‌كنند و نعمان بن بشير به اين امر توجه نمي‌كند. يزيد دستور عزل نعمان بن بشير را صادر كرد و «عبيدالله بن زياد» را كه امير و فرمانرواي بصره بود به عنوان امير بصره و كوفه، به كوفه فرستاد تا اين قضيه را حل كند. عبيدالله بن زياد شبانه در حالي كه نقاب زده بود وارد كوفه شد. او هنگامی که از كنار مردم رد مي‌شد به آنها سلام مي‌كرد و آنها در جواب مي‌گفتند: «و عليك السلام يا ابن بنت رسول الله»، مردم گمان مي‌بردند كه او حسين است و مخفيانه در شب نقاب زده و وارد كوفه شده است.
توطئه‌ی عبيدالله بن زياد و خيانت مردم كوفه
عبيدالله بن زياد دانست كه قضيه جدي است و مردم منتظر حسين بن علي هستند. در اين هنگام او وارد قصر شد و سپس يكي از غلام‌هايش را به نام «معقل» فرستاد تا بررسي كند و بداند چه كسي در رأس اين كار قرار دارد. او رفت و خودش را به دروغ چنين معرفي كرد كه فردي از اهالي حمص است و سه هزار دينار به همراه دارد كه براي حسين آورده است. او همچنان پرس و جو مي‌كرد تا آن كه او را به خانه‌ی هانئ بن عروه راهنمايي كردند. او وارد خانه شد، مسلم بن عقيل را ديد و با او بيعت كرد و سه هزار دينار را به او داد. او چند روز پيش مسلم بن عقيل رفت و آمد مي‌كرد تا آن كه از وضعيت آنها كاملاً اطلاع يافت و پس از آن به نزد عبيدالله بن زياد بازگشت و ماجرا را به اطلاع او رساند.
پس از آن كه بسياري از مردم با مسلم بن عقيل بيعت كردند، او به حسين پيام فرستاد كه همه چيز آماده است، آنگاه حسين بن علي رضی الله عنهما در روز هشتم ذي الحجه به سوي كوفه حركت كرد.
عبيدالله از كارهاي مسلم با خبر بود، وی دستور داد هانئ بن عروه را پيش او بياورند، هانئ را پيش او آوردند، عبيدالله از او پرسيد، مسلم بن عقيل كجاست؟ گفت: نمي‌دانم.
آنگاه عبيدالله غلامش معقل را صدا زد، او وارد شد و گفت: آيا او را مي‌شناسي؟ گفت: بله؛ او متوجه شد و دانست كه عبيدالله بن زياد آنها را فريب داده است، عبيدالله بن زياد گفت: مسلم بن عقيل كجاست؟ او گفت: سوگند به الله متعال اگر زير پاهايم باشد پاهايم را بلند نمي‌كنم، آنگاه عبيدالله بن زياد او را شکنجه کرد و سپس دستور داد او را زنداني كنند.
خبر به مسلم بن عقيل رسيد؛ او به همراه چهار هزار نفر بيرون آمده و قصر عبيدالله بن زياد را محاصره كرد و اهل كوفه همراه او بيرون آمدند، در اين هنگام اشراف و سران مردم پيش عبيدالله بودند. وی با تطميع سران و اشراف و ترساندن آنها از لشكر شام به آنها گفت كه مردم را از حمايت مسلم باز دارند. بنابراين سران از مردم ‌خواستند كه از حمايت مسلم دست بردارند، مسلم چهار هزار نفر به همراه داشت و شعارشان «يا منصور امت» بود؛ سران قبايل و اشراف همچنان مردم را از همراهي مسلم بر حذر داشتند تا اندك اندك مردم پراكنده شدند. زن‌ها مي‌آمدند و فرزندانشان را با خود مي‌بردند، ومردها مي‌آمدند و برادرانشان را با خود مي‌بردند، و امير قبيله مي‌آمد و مردم را از همراهي با مسلم باز می‌داشت، تا آن كه از چهار هزار نفر فقط سي نفر با مسلم باقي ماندند! هنوز خورشيد غروب نكرده بود كه مسلم بن عقيل تنها ماند و همه‌ی مردم او را رها كردند؛ او تنها در كوچه‌هاي كوفه مي‌گشت و نمي‌دانست كه به كجا برود، او درِ خانه‌اي را زد و زني از قبيله‌ی كنده كه صاحب خانه بود در را باز كرد؛ او آب خواست، زن تعجب كرد و به او گفت: تو چه كسي هستي؟ گفت: من مسلم بن عقيل هستم، و ماجرا را به اطلاع او رسانيد و گفت كه مردم او را رها كرده‌اند و حسين به زودي مي‌آيد زيرا او به حسين پيام فرستاده كه بيايد. آن زن مسلم را به اتاق مجاور وارد كرد و نشاند، و آب و غذا برايش آورد اما فرزند آن زن رفت و عبيدالله بن زياد را از محل اقامت مسلم بن عقيل آگاه كرد. آنگاه عبيدالله هفتاد نفر را به سوي او فرستاد و آنها او را محاصره كردند. مسلم با آنها جنگيد و در پایان، هنگامی که به او امان دادند تسليم شد، او را دستگير كردند و به قصر فرمانداري كه عبيدالله بن زياد در آن بود بردند. وقتي مسلم وارد شد عبيدالله بن زياد از او پرسيد كه علت قيام او چييست. گفت: با حسين بن علي بيعت كرده‌ايم.
عبيدالله گفت: من تو را مي‌كشم، مسلم گفت: مرا بگذار كه وصيت كنم، گفت: وصيت كن، مسلم به اطرافش نگاه كرد و «عمر بن سعد بن ابي وقاص» را ديد و به او گفت: تو از همه‌ی مردم از نظر خويشاوندي به من نزديكتر هستي بيا تا تو را سفارشی كنم؛ و او را به گوشه‌اي از خانه برد و به او سفارش كرد كه به حسين پيام بفرستد تا برگردد. بنابراين عمر بن سعد بن ابي وقاص مردي را به سوي حسين فرستاد تا او را خبر كند كه كار تمام شد و اهل كوفه او را فريب داده‌اند. آنگاه در روز عرفه مسلم بن عقيل به شهادت رسيد. «إنا لله و إنا إليه راجعون» حسين در روز ترويه (هشتم ذي الحجه) يك روز پیش از كشته شدن مسلم بن عقيل از مكه حركت كرده بود.
تلاش اصحاب براي جلوگيري از خروج حسين رضي الله عنه
بسياري از اصحاب كوشيدند تا حسين را از خروج و رفتن به كوفه باز دارند؛ «عبدالله بن عمر»، «عبدالله بن عباس»، «عبدالله بن عمرو بن عاص»، «ابو سعيد خدري»، «عبدالله بن زبير» و برادر حسين، «محمدحنفيه»، همه‌ی اينها وقتي دانستند كه او مي‌خواهد به كوفه برود او را منع كردند:
هنگامی که حسين خواست به كوفه برود عبدالله بن عباس به او گفت. اگر مردم به من و تو طعنه نمي‌زدند دستم را به موي سرت چنگ مي‌زدم و نمي‌گذاشتم كه بروي. شعبي مي‌گويد ابن عمر در مكه بود او را خبر كردند كه حسين به سوي عراق رهسپار شده است، عبدالله بن عمر به دنبال او حركت كرد و به فاصله‌ی سه روز از مكه به او رسيد و گفت: كجا مي‌خواهي بروي؟ گفت: به عراق، و نامه‌هايي كه از عراق براي او فرستاده بودند و در آن اعلام كرده بودند كه آنها با او هستند را بيرون آورد و گفت: اين نامه‌هايشان است و با من بيعت كرده‌اند، (اهل عراق او رضی الله عنه را فريب داده بودند).
ابن عمر به او گفت: پيش آنها مرو... حسين نپذيرفت و برنگشت، آنگاه عبدالله بن عمر او را در آغوش گرفت و گريه كرد و گفت: تو را از آن كه كشته شوي به الله متعال مي‌سپارم.
حادثه‌ی كربلا
حسين بوسيله‌ی قاصدي كه عمر بن سعد فرستاد از وضعيت مسلم خبردار شد، بنابراين خواست كه باز گردد و با فرزندان مسلم بن عقيل سخن گفت، اما آنها گفتند: نه، سوگند به الله متعال بر نمي‌گرديم مگر آن كه انتقام خون پدرمان را بگيريم. حسين نظر آنها را قبول كرد. عبيدالله پس از آن كه باخبر شد كه حسين به سوي آنها مي‌آيد به حُرّ بن يزيد التميمي دستور داد تا با لشكري هزار نفري برود تا در راه با حسين روبرو شود. او حركت كرد و نزديك قادسيه با حسين روبرو شد. حر به او گفت: كجا مي‌روي اي فرزند دختر رسول الله؟! گفت: به عراق مي‌روم. گفت: من به تو مي‌گويم برگرد تا الله مرا به گناه جنگ با تو مبتلا نكند! به همان جا كه آمده‌اي برگرد، يا به شام برو كه يزيد آنجاست و به كوفه نيا.
اما حسين نپذيرفت؛ حسين به سوي عراق مي‌آمد و حر بن يزيد برايش مزاحمت ايجاد مي‌كرد و او را منع مي‌كرد. حسين به او گفت: از من دور شو مادرت به عزايت بنشيند. حر بن يزيد گفت: سوگند به الله متعال اگر غير از تو كسي ديگر از عرب، اين را مي‌گفت او و مادرش را قصاص مي‌كردم، ولي چه مي‌توانم بگويم كه مادرت بانوي زنان جهان است.
در اين هنگام حسين توقف كرد، سپس دنباله‌ی لشكر كه چهار هزار نفر بودند و عمر بن سعد آنها را فرماندهي مي‌كرد آمدند، و حسين در جايي بود كه به آن كربلا گفته مي‌شود. او پرسيد اينجا كجاست؟ گفتند: كربلا است، گفت: «كرب است و بلا». وقتي لشكر عمر بن سعد رسيد او با حسين سخن گفت و به او گفت كه با من به عراق بيا كه عبيدالله بن زياد آنجاست، اما حسين نپذيرفت، و وقتي حسين ديد كه كار جدي است به عمر بن سعد گفت: من شما را در سه چيز مختار قرار مي‌دهم يكي از اين سه چيز را انتخاب كن، او گفت: آنها چه هستند؟ گفت: «يكي اينكه مرا بگذاري تا برگردم، يا به مرزي از مرزهاي اسلام بروم، و يا اينكه به شام پيش يزيد بروم و دستم را در دست او بگذارم». عمر بن سعد گفت: خوب است، تو به يزيد پيام بفرست و من كسي را پيش عبيدالله بن زياد مي‌فرستم، و نگاه مي‌كنيم كه چه خواهد شد. و آنگاه عمر بن سعد كسي را پيش عبيدالله بن زياد فرستاد، ولي حسين كسي را پيش يزيد نفرستاد، وقتي قاصد پيش عبيدالله بن زياد آمد و او را خبر كرد كه حسين مي‌گويد من شما را در سه چيز مختار مي‌گذارم يكي را انتخاب كنيد، عبيدالله بن زياد گفت هر كدام را كه حسين انتخاب كرد مي‌پذيريم. مردي نزد عبيدالله بن زياد بود كه به او «شمر بن ذي الجوشن» مي‌گفتند، او از مقرّبان و نزديكان عبيدالله بن زياد بود، او گفت: نه، سوگند به الله متعال مگر آن كه حكم تو را بپذيرد، بنابراين عبيدالله فريب سخن او را خورد و گفت: آری، بايد حكم مرا بپذيرد (يعني به كوفه بيايد و من خودم او را به شام يا به يكي از مرزها مي‌فرستم يا او را به مدينه باز مي‌گردانم). آنگاه عبيدالله بن زياد شمر بن ذي الجوشن را فرستاد و گفت: برو تا او تسليم فرمان من شود، اگر عمر بن سعد پذيرفت كه خوب است، و اگر نپذيرفت پس به جاي او تو فرمانده هستي.
عبيدالله بن زياد عمر بن سعد را با لشكري چهار هزار نفري آماده‌ كرده بود تا به ري برود و به او گفت كار حسين را تمام كن سپس به ري برو. عبيدالله به او وعده داده بود كه فرمانداري ري را به او واگذار كند، شمر بن ذي الجوشن به سويي كه حسين بن علي و حر بن يزيد و عمر بن سعد در آن جا بودند حركت كرد؛ هنگامی که به حسين خبر دادند كه او بايد تسليم حكم و دستور عبيدالله بن زياد شود نپذيرفت و گفت: نه! سوگند به الله متعال هرگز تسليم حكم و فرمان عبيدالله بن زياد نخواهم شد.
همراهان حسين هفتاد و دو اسب سوار بودند، و لشكر كوفه پنج هزار نفر بودند وقتي هر دو گروه رو در روي هم قرار گرفتند حسين به لشكر ابن زياد گفت: به خودتان بازگرديد و خويشتن را مورد بازخواست قرار دهيد، آيا براي شما شايسته است كه با فردي چون من بجنگيد؟ حال آن كه من پسر دختر پيامبر شما هستم و غير از من روي زمين پسر دختر پيامبر ديگري نيست، و پيامبر به من و برادرم گفته است: «اين دو سرداران جوانان اهل بهشت هستند».
حسين همچنان آنها را تشويق مي‌كرد كه عبيدالله بن زياد را ترك كنند و به او بپيوندند بنابراين سي نفر از آنها به حسين پيوستند، كه يكي از اين سي نفر حر بن يزيد التميمي فرمانده پيشقراولان لشكر ابن زياد بود. به حر بن يزيد گفتند: تو با ما آمدي در حالي كه فرمانده پيشقراولان بودي و اكنون به سوي حسين مي‌روي؟! گفت: واي بر شما! سوگند به الله متعال بايد از جهنم و بهشت يكي را انتخاب كنم، و سوگند به الله متعال كه هيچ چيزي را بر بهشت ترجيح نمي‌دهم گرچه قطعه قطعه شده يا سوزانده شوم! بعد از آن حسين رضی الله عنه نماز ظهر و عصر روز پنجشنبه را خواند، هم لشكر ابن زياد پشت سر او نماز گذاردند، و هم ياران خودش. او به آنها گفته بود كه يك امام از شما باشد و يك امام از ما. گفتند: نه، بلكه ما پشت سر تو نماز مي‌خوانيم، بنابراين نماز ظهر و عصر را پشت سر او خواندند. نزديك غروب آنها همراه با اسب‌هايشان به سوي حسين پيش آمدند، حسين وقتي آنها را ديد گفت: اين چيست؟! گفتند: آنها جلو آمده‌اند، گفت: نزد آنها برويد و به آنها بگوييد كه چه مي‌خواهند؟ پس بيست اسب سوار كه يكي از آنها برادر حسين عباس بن علي بن ابي طالب بود به سوي آنها رفتند و با آنها حرف زدند و از آنها پرسيدند كه چه مي‌خواهند؟ گفتند: يا حسين تسليم شود و حكم عبيدالله بن زياد را بپذيرد و يا اينكه با او مي‌جنگيم. گفتند: ما مي‌رويم و ابا عبدالله را خبر مي‌كنيم، بنابراين به سوي حسين رضی الله عنه برگشتند و او را خبر كردند، حسين گفت: به آنها بگوييد امشب به ما فرصت دهيد فردا شما را خبر مي‌كنيم، تا من امشب با پروردگارم مناجات كنم و نماز بخوانم زيرا دوست دارم براي پروردگارم نماز بگذارم؛ حسين رضی الله عنه و يارانش آن شب را با دعا و نماز و استغفار سپري كردند.
صبح روز جمعه وقتي حسين رضی الله عنه گفت كه تسليم ابن زياد نمي‌شوم جنگ ميان هر دو گروه در گرفت، جنگ، جنگ نابرابري بود و ياران حسين ديدند كه نمي‌توانند با اين لشكر بزرگ بجنگند بنابراين تنها هدفشان اين بود كه مانع از رسيدن دشمن به حسين شوند و از او دفاع كنند و يكي پس از ديگري در دفاع از حسين كشته مي‌شدند تا اينكه همه كشته شدند و كسي جز خود حسين بن علي -رضی الله عنهما- باقي نماند.
شهادت حضرت حسين رضي الله عنه
بعد از آن تا مدتي طولاني كسي به حسين نزديك نمي‌شد و هيچ كس نمي‌خواست كه دستش به خون حسين رضی الله عنه آلوده شود، و وضعيت همچنان ادامه يافت تا آن كه شمر بن ذي الجوشن - قبحه الله- آمد و فرياد زد واي بر شما! مادرانتان به عزايتان بنشينند! او را محاصره كنيد و او را بكشيد، آنگاه آمدند و حسين را محاصره كردند او چون شير درنده در ميان آنها از اين سو و آن سو شمشير مي‌زد تا اينكه افرادي از آنها را كشت، اما تعداد زياد بر شجاعت غالب مي‌آيد. شمر بن ذي الجوشن فرياد زد واي بر شما منتظر چه چيزي هستيد؟! جلو برويد. آنگاه آنها به سوي حسين رفتند و او رضی الله عنه را به شهادت رساندند - انا لله و انا اليه راجعون- كسي كه حسين را را به شهادت رساند و سرش را از تن جدا كرد «سنان بن انس نخعي» بود، و گفته‌اند كه شمر بن ذي الجوشن - قبحه الله - او را كشت. پس از شهادت حسين سر او را به كوفه پيش عبيدالله بن زياد بردند، وقتي سرش را پيش عبيدالله بن زياد آوردند او چوبي كه همراه داشت را به دهان حسين وارد مي‌كرد و مي‌گفت: «گر چه بهترين دهان است.» انس بن مالك رضی الله عنه آن جا نشسته بود بلند شد و گفت: «سوگند به الله متعال تو را رسوا مي‌كنم، رسول الله را ديده‌ام كه همين جايي از دهان حسين كه تو چوب در آن داخل مي‌كني را بوسيده است...»
ابراهيم النخعي رضی الله عنه مي‌گويد: اگر من از قاتلان حسين مي‌بودم و سپس به بهشت مي‌رفتم از نگاه كردن به چهره‌ی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) شرمم مي‌آمد.
چه كساني در آن جا به همراه حسين كشته شدند؟
بسياري از اهل بيت به همراه حسين در آنجا به شهادت رسیدند، از جمله كساني كه در اين جنگ در كنار حسين كشته شدند، از فرزندان علي بن ابي طالب خود حسين و جعفر و عباس و ابوبكر و محمد و عثمان كشته شدند.
و از فرزندان حسين، عبدالله و علي اكبر (او علي زين العابدين نيست)
و از فرزندان حسن، عبدالله و قاسم و ابوبكر كشته شدند.
و از فرزندان عقيل، جعفر و عبدالله و عبدالرحمن و عبدالله بن مسلم بن عقيل در كربلا كشته شدند و مسلم بن عقيل خودش در كوفه كشته شد.
و از فرزندان عبدالله بن جعفر، عون و محمد كشته شدند.
هيجده نفر كه همه از اهل بيت پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بودند در اين جنگ نابرابر به شهادت رسیدند.
آيا يزيد قصد كشتن حسين رضي الله عنه را داشت؟
يزيد مستقيما دستي در كشتن حسين نداشت، نمي‌خواهيم از يزيد دفاع كنيم و بلكه حقيقت را مي‌گوييم و از آن دفاع مي‌كنيم. يزيد، عبيدالله بن زياد را فرستاد تا نگذارد كه حسين به كوفه برسد و او را به كشتن حسين دستور نداد، بلكه خود حسين نسبت به يزيد گمان نيك داشت و گفت: مرا بگذاريد كه پيش يزيد مي‌روم و دستم را در دست او مي‌گذارم.
به اتفاق اهل نقل يزيد به كشتن حسين دستور نداد و بلكه به ابن زياد نوشت كه به حسين اجازه ندهد كه بر عراق فرمانروايي كند، و وقتي يزيد از كشته شدن حسين خبردار شد از اين فاجعه دردمند و ناراحت شد و در خانه‌اش گريه كرد. او زنان آنها را اسير نكرد بلكه اهل بيت حسين را گرامي داشت و آنها را به شهرشان باز گرداند. اما رواياتي كه در آنها ذكر شده كه زنان اهل بيت پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مورد توهین قرار گرفته‌اند و به اسارت گرفته شده‌اند و به شام برده شدند، همه اينها بي‌اصل و اساس هستند، بلكه بني اميه بني هاشم را گرامي مي‌داشتند، براي مثال هنگامی که «حجاج بن يوسف» با فاطمه بنت عبدالله بن جعفر ازدواج كرد، عبدالملك بن مروان اين را نپذيرفت و به حجاج دستور داد تا او را طلاق دهد. بني اميه بني هاشم را بزرگ و گرامي مي‌داشتند و هرگز زني هاشمي به اسارت گرفته نشده است.
بنابراين زنان هاشمي در آن زمان محترم و گرامي بودند، و آنچه مي‌گويند كه يزيد زنان اهل بيت را به اسارت گرفت و به عنوان اسير جنگي آنها را كنيز قرار داد صحت ندارد. و آنچه گفته‌اند كه سر حسين پيش يزيد فرستاده شد نيز واقعيت ندارد بلكه سر حسين نزد عبيدالله در كوفه ماند، و حسين دفن شد و مکان قبر او معلوم نيست. ولي مشهور است كه او در كربلا در همان جا كه به شهادت رسيد دفن شد.
موضع اهل سنت در مورد يزيد بن معاويه
مي توان موضع اهل سنت در مورد يزيد را در اين گفته‌ی امام ذهبي رحمه الله خلاصه نمود كه: «نه او را دوست مي‌داريم و نه هم او را لعن و نفرين مي‌كنيم» زيرا از يك سو كفر وي ثابت نشده و حتي در فاسق دانستن وي دليلي در دست نيست و اين بايد ثابت شود و تمام رواياتي كه در مورد مشروب خوار بودن و فسق و فجور وي نقل مي‌شود ضعيف و غير قابل استناد مي‌باشند و از سوي ديگر وي در برخي موضع‌گيري‌ها و تصميم‌گيري‌هايش اشتباهات بزرگي مرتكب شد و افراد نامناسبي را بر برخي امور گمارد كه موجب حوادث غم انگيزي همچون كربلا گرديد. و وي به طور ناخواسته و غير مستقيم باعث آن فاجعه گرديد و به همين علت اهل سنت و جماعت وي را دوست نمي‌دارند و محبت او را در قلب جاي نمي‌دهند.
همچنين اهل سنت وي را لعن و نفرين نمي‌كنند زيرا لعنت فرستادن بر مرده‌اي كه الله متعال و پيامبرش او را لعنت نكرده‌اند جايز نيست، زیرا هنگامی که ابوجهل را ناسزا گفتند پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: «مرده‌ها را ناسزا نگوييد، زیرا آنها به آنچه كرده‌اند رسيده‌اند» [بخاری/1393]
و اساس دين الهي بر پايه‌ی دشنام و ناسزا نيست، و بلكه اسلام بر خوبي‌هاي اخلاقي استوار است، بنابراين دشنام و ناسزا گفتن از دين نيست، بلكه پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مي‌فرمايد: «ناسزا گفتن به مسلمان فسق است و جنگيدن با او كفر است». (در اينجا كفر به معني گناه بسيار بزرگ است و نه كفر خارج كننده از دين)
پس ناسزا گفتن به مسلمان فسق و گناه است، و هيچ كسي نگفته كه يزيد از دين اسلام خارج است، بلكه نهايت آنچه در مورد او گفته‌اند اين است كه او فاسق است، و فسق او چنان كه گفتيم بايد ثابت شود، و الله آن را مي‌داند، بلكه پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: «اولين لشكري كه با شهر قيصر مي‌جنگند بخشيده شده‌اند». و اين لشكر را يزيد بن معاويه فرماندهي مي‌كرد و گفته مي‌شود كه بزرگان اصحاب چون ابن عمر و ابن الزبير و ابن عباس و ابو ايوب و همچنين خود حسين بن علي رضي الله عنهم اجمعين در اين جنگ همراه او بودند، و اين جنگ در سال 49 ه‍ اتفاق افتاد.
نگاه اهل سنت به اين مصيبت
آنچه الله متعال مقدر كرده باشد رخ مي‌دهد گرچه مردم نخواهند. و كشته شدن حسين، از كشته شدن پيامبران بزرگتر و بالاتر نيست، سر يحيي بن زكريا عليه السلام به عنوان مهريه و پيشكش زن زناكاري تقديم شد، و زكريا را كشتند، و خواستند موسي را به قتل برسانند، و خواستند عيسي را بكشند و پيامبراني ديگر نیز كشته شده‌اند، و همچنين عمر و عثمان و علي كشته شده‌اند و اينها همه از حسين رضی الله عنه افضل و برتر بوده‌اند. بنابراين جايز نيست كه انسان هنگامی که كشته شدن حسين را يادآوري مي‌كند به سر و صورت خود بزند و گريبانش را پاره كند. بلكه از همه‌ی اين چيزها نهي شده است و پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مي‌فرمايد: «هر كس به صورت بزند و گريبانش را پاره كند از ما نيست» [بخاری 1294]
و ايشان (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: «من از زني كه [در مصيبت] فرياد مي‌زند و آن كه مويش را مي‌كند و آن كه گريبانش را چاك مي‌كند بيزار هستم» [مسلم 167]
و فرمودند: «نوحه‌خوان اگر توبه نكند روز قيامت در حالي حشر مي‌شود كه جامه و شلواري از قير بر تن خواهد داشت» [مسلم 934]
بنابراين هر گاه چنين مصيبت‌هايي پيش مي‌آيد مسلمان همان چيزي را مي گويد كه الله  متعال فرموده که: {الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}. (بقره: 156). «کسانی که هرگاه مصیبتی به آنان می­رسد، می­گویند: ما از آنِ الله هستیم و به سوی الله باز می­گردیم ».
روزه‌ی عاشورا
علما اتفاق دارند كه روزه‌ی روز عاشورا سنت است.
از رسو ل الله (صلی الله علیه وآله وسلم) روايت است كه فرمودند: «بهترين روزه پس از رمضان روزه‌ی ماه الله، محرم است» [به روایت مسلم]
و از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) روايت است كه: «من اينگونه احتساب مي‌كنم كه روزه‌ی روز عاشورا كفاره‌ی گناهان سال قبل باشد» [رواه مسلم]
همچينين رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) به روزه‌ی روز نهم محرم (تاسوعا) به همراه عاشورا استحبابا و براي مخالفت با يهود و نصاري دستور داده است. (زيرا آنها تنها روز عاشورا را روزه مي‌گرفتند) از ابن عباس رضی الله عنه روايت است كه وقتي رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) عاشورا را روزه گرفت و به روزه گرفتن در آن دستور داد، مردم گفتند كه يهود و نصاري اين روز را گرامي مي‌دارند! پس رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: «اگر ان شاالله سال بعد را درك نموديم روز نهم را نيز روزه خواهيم گرفت» ابن عباس رضی الله عنه مي‌گويد. سال بعد فرا نرسيد تا اينكه رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) وفات نمودند... [رواه مسلم]
عبدالله بن عباس رضي الله عنهما حكمت روزه‌ی روز عاشورا را چنين بيان مي‌كند: زماني كه پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به مدينه هجرت نمود، يهود را ديد كه روز عاشورا را روزه مي‌گيرند رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) از آنها پرسيد: »اين چه روزي است؟« گفتند: اين روز نيكي است، روزي كه الله متعال بني اسرائيل را از چنگ دشمن نجات بخشيد، لذا موسي علیه السلام اين روز را روزه گرفت. آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: «من از شما به موسي نزديكترم«. همين بود كه اين روز را روزه گرفت و امتش را به روزه گرفتن اين روز امر فرمود. [بخاري 3/58]
ديدگاه اهل سنت درباره‌ی عاشورا
بر اساس ديدگاه اهل سنت انجام هرگونه مراسم خاص در اين روز جايز نيست؛ نه عزاداري و نه جشن و سرور زيرا هيچ‌كدام از اين كارها از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) ثابت نيست و تنها روزه‌ی عاشورا از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) ثابت شده است. اين روز هيچ حكم خاص ديگري ندارد و ممنوع كردن ازدواج در ماه محرم و صفر نيز از ديدگاه اهل سنت جايز نيست. بر اساس ديدگاه اهل سنت احترام به بزرگان دين در تبعيت از آنها و گرامي داشتن نام و ياد آنهاست. و رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) ازدواج در سالروز شهادت عمویش حمزه و همسر گراميش خدیجه رضي الله عنهما که بسیار دوستشان داشت را ممنوع قرار نداد و صحابه نيز سالروز وفات پیامبر را عزاداری نمي‌کردند و اين به هيچ عنوان بي‌احترامی محسوب نمي‌شود.
الله متعال توفیق پیروی صحیح آن بزرگان را به ما عطا کند و ما را شایسته‌ی ادامه دادن راه آنان قرار دهد. آمین.

منبع : كتابخانه عقيده

متن کامل

۱۳ آبان، ۱۳۹۱

نگاهی گذرا بر حدیث غدیر خم

hgadir_khom-6-9

یکی از احادیثی که علمای اهل سنت و علمای شیعه در مورد آن اختلاف نظر داشته و هر کدام از پیروان فریقین آن را به روشی تفسیر  نموده و از آن برداشت می نماید "حدیث غدیر" است. اهل تشیع از این حدیث، بر خلافت بلافصل حضرت علی رضی الله عنه استدلال می نمایند، اما اهل سنت بر این عقیده است که شأن ورود این حدیث، رفع کدورتی بوده است که تعدادی از صحابه با حضرت علی داشتند.

 

شأن ورود حدیث غدیر
تمام محدثین و علما اتفاق نظر دارند که همان طور که آیات قرآن، شأن نزول دارند و بسیاری از آنها بنا بر اتفاق، رخداد و حادثه ای نازل شده است، احادیث نیز دارای شأن ورود هستند.
حدیث غدیر نیز دارای شأن ورودی است که خلاصه آنچه در مورد شأن ورود این حدیث در کتب معتبر تاریخ آمده است این است که آنحضرت صلی الله علیه وسلم  در سال دهم هجری عازم سفر بیت الله الحرام بود و گروهی از مسلمانان را به فرماندهی حضرت علی رضی الله عنه، در قالب "سریه"، به یمن فرستاد.
در سفر یمن هنگامی که حضرت علی رضی الله عنه غنائم را تقسیم می نمود، اختلافی بین ایشان با چند تن از صحابه به وجود آمد که همین اختلاف، سبب ایجاد کدورت بین این صحابه با حضرت علی شد.


پس از اینکه حضرت علی با همراهان خود به آنحضرت صلی الله علیه وسلم در مکه مکرمه ملحق شدند، رسول اکرم صلی الله علیه وسلم از جریان پیش آمده و کدورت به وجود آمده بین تعدادی از اصحاب با حضرت علی با خبر شد.


اما از آنجایی که این جریان در میان تعدادی دیگر از مسلمانان نیز پخش شده بود، و همچنین از خصوصیات آنحضرت صلی الله علیه وسلم این بود که خطاها و اشتباهات افراد را مستقیما به آنها تذکر نمی داد بلکه بدون اینکه نامی از افراد خاطی گرفته شود، مسأله را در مقابل عموم مطرح می فرمود تا علاوه بر اینکه افراد مورد نظر متوجه اشتباه خود می شوند، برای دیگران نیز درس آموزنده‏ای باشند، لذا آنحضرت صلی الله علیه وسلم خواست به طور عمومی این مسأله را حل کند و به همه گوشزد کند که با حضرت علی رضی الله عنه محبت داشته باشند. به همین منظور در راه برگشت به مدینه منوره در مکانی به نام "غدیر خم"، که دو راهی یمن و مدینه در آن مکان قرار داشت، رسول الله صلی الله علیه وسلم دستور توقف کاروان را صادر نمود و قبل از اینکه مسلمانان یمن و مدینه از یکدیگر جدا شوند، در مقابل مسلمانان حاضر در این سفر حدیث «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»؛(هر کس من دوست و محبوب او هستم، پس این علی هم دوست و محبوب اوست.) را ایراد فرمود.

 

اصل اختلاف در مورد حدیث غدیر
در مورد حدیث «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، که به حدیث غدیر مشهور است، دو نظریه متفاوت وجود دارد؛ یکی نظریه اهل تشیع است که این گروه از مسلمانان معتقدند که حدیث مذکور در مورد جانشینی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم است، اما اهل سنت این حدیث را محمول بر رفع کدورت پیش آمده در میان حضرت علی با تعدادی از مسلمانان می‏ کنند.


اهل تشیع معتقد است که جانشین پیامبر مانند خود پیامبر از سوی خداوند انتخاب می شود، اما اهل سنت معتقد است که فقط تعیین و معرفی پیامبر و نبی مستقیما از سوی خداوند صورت می‏گیرد، و از آنجایی که تعیین جانشین پیامبر مربوط به سرنوشت مردم است، این کار توسط خود مردم انجام می گیرد، زیرا در این صورت مردم خودشان در مورد مسایل مذهبی و اجتماعی خویش تصمیم می گیرند و این عملکرد به دموکراسی و آزادی مردم نزدیکتر است و خودشان امیر و مسئول جامعه خویش را تعیین می کنند.  

 

عدم استناد حضرت علی و دیگر صحابه و اهل بیت از حدیث غدیر بر مسأله جانشینی
اگر چه واقعه غدیر و حدیثی که در این واقعه از زبان مبارک آنحضرت صلی الله علیه وسلم گفته شده است، فضیلت و تایید بزرگی برای حضرت علی رضی الله عنه محسوب می شود، زیرا آنحضرت صلی الله علیه وسلم اظهار محبت نسبت به خود را منوط به محبت داشتن با حضرت علی رضی الله عنه نمود، اما نکته قابل توجه این است که هیچ یک از صحابه و حتی خود حضرت علی این قضیه را به عنوان تعیین جانشینی برای خودش تلقی نکردند.


اگر منظور از حدیث غدیر مسأله جانشینی می‏بود، حتما حضرت علی، اهل بیت و دیگر صحابه و یاران حضرت علی از این حدیث در مورد جانشینی استدلال می گرفتند.


اما تاریخ حیات حضرت علی و دیگر اهل بیت و یاران حضرت علی به خوبی نشان می دهد که نه خود حضرت علی، نه حضرت فاطمه و نه هیچکدام از فرزندان حضرت علی و طرفداران و یاران ایشان- که حضرت علی طرفداران و جانفدایان زیادی داشت- از حدیث غدیر بر جانشینی و اثبات خلافت حضرت علی استدلال نگرفته اند، و اگر احیانا ذکری از این حدیث در محافل و مجالس به میان آورده اند فقط به منظور بیان فضایل حضرت علی بوده و به هیچ وجه آن را بر خلافت حضرت علی حمل نکرده اند.
همچنین چنانچه در نهج البلاغه آمده است؛ هنگامی که حضرت علی با حضرت معاویه اختلاف کردند، حضرت علی برای اثبات و مشروعیت خلافت خویش، روش تعیین خلفای پیش از خود را به حضرت معاویه یادآوری می کند که خلافت من نیز بر همان نهج و روش صورت گرفته است؛  در نامه ششم نهج البلاغه نامه‏ای از حضرت علی رضی الله عنه با این مضمون آمده است: «إنه بایعنی القوم الذین بایعوا أبابکر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیه، فلم یکن للشاهد أن یختار ولا للغائب أن یرد، و إنما الشورى للمهاجرین والأنصار فان اجتمعوا على رجلٍ و سموه إماما کان ذلک لله رضی، فان خرج عن أمرهم خارجٌ بطعنٍ أو بدعه ردّوه إلى ما خرج منه، فإن أبى قاتلوهُ علی إتباعه غَیرَ سبیل المؤمنین…»
یعنی:«گروهی كه با ابوبكر و عمر و عثمان بیعت كردند به همان طریق با من بیعت كردند، (یعنی از طریق شورا و تعیین از سوی مردم) پس كسی كه شاهد بوده نباید دیگری را اختیار كند و كسی كه غایب بوده نباید منتخب آنها را رد كند، و جز این نیست كه شوری از مهاجرین و انصار است، بنابراین اگر آنها بر مردی اتفاق كردند و او را امام نامیدند این كار موجب رضای خداست، پس كسی كه به سبب طعن و بدعت از امر ایشان بیرون رفت او را بر می‏گردانند، اگر از برگشت خودداری نمود با او می جنگند، زیرا او غیر راه مؤمنان را پیروی كرده است.»
نکته دیگری که در این موضوع قابل توجه است این است که اگر منظور پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم از این اقدام تعیین جانشین و خلیفه می بود، باید آن را در صحرای عرفات یا منا و یا نهایتاً در مکه مکرمه که همه حجاج در آنجا حضور داشتند اعلام می فرمود، نه اینکه چنین امر مهمی را در جایی اعلام کند که فقط تعداد محدودی از حجاج در آن مکان حضور داشتند و اکثر آنان به مناطق خود بازگشته بودند.

 

اقامه نماز در ایام مریضی آنحضرت صلی الله علیه وسلم اشاره به خلافت ابوبکر صدیق است
در بسیاری از کتب معتبر سیرت و تاریخ ذکر شده است، که آنحضرت صلی الله علیه وسلم در آخرین ایام زندگی مبارکشان، دستور دادند تا حضرت ابوبکر صدیق به جای ایشان نماز را اقامه نموده و امامت نماز جماعت صحابه را بر عهده بگیرد، که این دستور رسول خدا صلی الله علیه وسلم اشاره به تمایل آنحضرت صلی الله علیه وسلم به خلافت حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه دارد، چنان که در روایات نیز آمده است که حضرت علی رضی الله عنه فرمودند: وقتی آنحضرت صلی الله علیه وسلم وفات کردند، در مورد امر (خلافت)‌ اندیشیدم، دیدم که آنحضرت در حیات خودشان ابوبکر را برای اقامۀ نماز انتخاب نمودند، ما هم در مورد امور دنیایمان همان کسی را انتخاب کردیم که آنحضرت در امور دین ما او را انتخاب نمود، لذا ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب کردیم.


اما نکته ای که در این موضوع بسیار قابل توجه و تأمل است این است که با وجود اینکه آنحضرت صلی الله علیه وسلم به خلافت ابوبکر صدیق تمایل داشت، اما به هیچ وجه آن را به طور علنی اعلام نفرمود، و این عدم تصریح از سوی آنحضرت دلیل بر این است که ایشان تعیین خلیفه و انتخاب جانشین را حق مردم می دانست.


لذا اهل سنت با وجود اینکه به جایگاه رفیع و بلند حضرت علی رضی الله عنه معترف بوده و محبت و دوستی با ایشان و دیگر صحابه و اهل بیت را جزو ایمان خود می داند، اما معتقد است که تعیین خلیفه و جانشین توسط مردم انجام می گیرد و حدیث غدیر به منظور تاکید محبت امت با حضرت علی ایراد شده است.

 

منبع : سنی آنلاین

متن کامل

۱۳ مرداد، ۱۳۹۱

روزه و رمضان


خداوند بشر را موجودی دوبُعدی و میانه آفریده است که مجموعه ای از روح و جسد، یا تشکیل یافته از دو بُعد (حیوانی و ملکی) است. صفت حیوانی و مادی انسان او را به طرف اصل و اساسش که زمین است می کشاند. از این رو به طرف خورد و خوراک و لذتها و شهوتها و عیش و نوش و تنعم دنیا که از صفات حیوانی و مادی است جذب می شود، و از طرف دیگر بُعد مَلَکی او را به طرف اصل که ترقی و پیشرفت به ملأ اعلی و روحانیت است می کشاند.
در طول تاریخ این دو صفت همچنان در حال درگیری و نزاع بوده اند و هر زمانی که یکی از آنها بر دیگری غلبه پیدا کرده است انسان، که خداوند او را جانشین خود در زمین قرار داده است، تعادل خود را از دست داده و نتوانسته است رسالت خود را انجام دهد.
اما زمانی که بین دو بُعد (روحانی و مادی) انسان صلح و آشتی برقرار گردد آن موقع است که انسان به درجه خلیفة اللهی و ولایت الهی می رسد. زیرا برای خلافت الهی در زمین نیاز به هر دو صفت (ملکی و روحانی) است.
اما در طول تاریخ زمانی بوده است که جنبۀ روحی غلبه یافته است و انسان شهوت و طبیعت مادی خود را سرکوب کرده است و به جسم خود، که در واقع ظرف و قالبی برای روح است، ضرر وارد کرده و او را نحیف و لاغر گردانیده است و به خاطر این زندگی سختی را با گرسنگی های چند روزه و شب زنده داریهای طولانی آغاز کرده، و جنگها و کوهها و غارها را محل زندگی خود انتخاب کرده است و سعادت و خوشبختی خود را در این می دیده است تا به جسم خود درد و رنج برساند. نتیجه کارشان چیزی جز این نبوده است که جسم و جانشان ضعیف و لاغرگشته و تبدیل به انسانهای ضعیف و نحیفی شده اند که هیچ کاری از عهده شان بر نمی آمد و از انجام دادن وظایف اجتماعی شانه خالی می کردند.
ولی هر زمان که بُعد حیوانی انسان سر به طغیان و سرکشی زد و خودش را از قید و بند روحش گسست اینجاست که مثل یک حیوان به دنبال خواسته های مادی و معدوی راه می افتد و تمام هم و غم او و هوش و ذکاوتش برای به دست آوردن غذا و نوشیدنی خوب صرف می شود و هیچ مشغله ای برای او به جز اینکه چه بخورد و چه بیاشامد و کجا بیاساید نیست و زندگی او بین خوردن و خوابیدن، یا به عبارت ساده تر چرخ زندگی او به دور معده اش می گردد.
خداوند متعال برای تعادل و آشتی بین روح و جسم، انبیا علیهم السلام را فرستاد تا انسانیت را از مادیت طغیانگر و سرکش نجات داده و تعادل روحی و اخلاقی در او ایجاد کنند.

روزه رمضان
از آنجایی که این بشر جانشین خدا بر روی زمین است و این جانشینی و افتخار خلیفة اللهی تنها با مَلَکیت مطلق و حیوانیت مطلق انجام نمی گیرد، خداوند «روزه» را به عنوان یک حکم و دستور مهم نازل کرد، تا از تیزی و سرکشی مادیت بکاهد و برای روح انسان نشاط و شادابی را فراهم سازد، تا بتواند رسالت الهی خود را به خوبی انجام دهد.
از آنجایی که روزه تعادل آورنده بین جسم و روح است، در تمام ادیان الهی بوده است و پیروان هر دینی به نحوی روزه می گرفته اند. اما در اسلام که آخرین دین و پیام الهی است روزه گرفتن در ماه رمضان بر مسلمانان فرض گردید؛ «یا أیها الذین امنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون» ای کسانی که ایمان آورده اید روزه رمضان همان گونه که بر پیشینیان فرض گردیده است بر شما هم فرض است تا اینکه متقی و پرهیزگار گردید.
رمضان، بزرگترین موسم جهانی است که سالی یک مرتبه بر کل جهان گسترانیده می شود، و خداوند همه بندگان مومن و مسلمان خود را در کره خاکی میهمان خود می گرداند.
رمضان ماه کسب خیرات و برکات الهی است، ماهی که در آن آخرین پیام نجات‏بخش الهی فرو فرستاده شده است، انسانهای خوشبخت و خوش اقبال در این ماه که ماه سوزاندن گناهان و بدیهاست همه کوتاهیهای خود را به خاکستر تبدیل می کنند.
ماه رمضان به مثابه دانشگاهی می ماند که انسان در آن درس اخلاق و رفتار نیک و خوش گفتاری و دوری از اخلاق زشت را می آموزد. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وسلم می فرماید: «زمانی که روزه یکی از شما فرا رسید حرف زشت نگویید، و فریاد هم نزنید و اگر کسی شما را فحش و ناسزا گفت یا با شما در افتاد به او بگویید که من روزه هستم.»
رمضان دانشگاهی است که در آن درس اخلاص نیت و دوری از ریا و تظاهر و احساس حضور و نظارت خداوند در آن آموزش داده می شود. زیرا روزه، رازی است بین خدا و بنده و این رازداری روحیه اخلاص را افزایش می دهد.
رمضان ماهی است که در آن صبر و استقامت و شکیبایی تمرین داده می شود تا انسان مسلمان را برای لحظات سخت زندگی آماده کرده و از او یک انسان صبور و بردبار بسازد.
مسلمان روزه دار در ماه رمضان درس نظم و مقررات را آموزش می بیند. همه مسلمانان در تمام دنیا به طور هماهنگ به مدت یک ماه، در اوقات مشخصی، افطار می کنند و در زمان معین از خوردن و آشامیدن خودداری می نمایند. این نظم و هماهنگی بر همه جامعه اسلامی پرتو خویش را می افکند و این نظم و هماهنگی به مدت یک ماه تمرین داده می شود تا در زندگی به نظم و هماهنگی عادت کنیم.
انسان به وقت روزه ضعف خود را می بیند که چقدر به آب و غذا نیازمند است. بدین وسیله بنای سرکشی و قلدری و تجاوز به حق و حقوق دیگران را در سر نمی پروراند، و روزه از او انسانی آرام، سالم و بی آزار می سازد. از طرف دیگر انسان به وقت روزه به نیازمندی نیازمندان و گرسنگی آنها و انسانهای تنگدست پی می برد. حق است که گفته اند: که اگر آدم مدام سیر باشد، گرسنگان را فراموش می کند.

فرضیت روزه رمضان
بعد از اینکه مسلمانان سیزده سال به خاطر اسلام و قرآن شکنجه و آزار مشرکین را تحمل کردند، و بعد از اینکه عقیده اسلامی در قلب مسلمانان ریشه دار گردید، و مسلمانان با تمام احکام اسلامی انس و الفت گرفتند خداوند دستور و حکم روزه رمضان را در سال دوم هجری نازل کرد؛ «یا أیها الذین امنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون. أیاما معدودات فمن کان منکم مریضا أو علی سفر فعدة من أیام أخر و علی الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین فمن تطوع خیرا فهو خیرله و ..... شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان....»
خداوند مومنین را با لفظ "ایمان" خطاب می کند و از این طریق آنها را برای قبول و پذیرش هر نوع حکمی چه سخت باشد یا آسان آماده می گرداند و خطاب به آنها می گوید که روزه چیزی جدیدی نیست بلکه در ادیان گذشته هم بوده است، و تعداد روزهای آن هم مشخص است. {ایاما معدودات} که سی روز رمضان می باشد. سپس خداوند برتری ماهی را که در آن روزه فرض گردیده را ذکر می کند که این ماه ماهی است که در آن قرآن نازل گردیده است؛ {الذی أنزل فیه القرآن}

مناسبت بین قرآن و روزه
نسبت نزول قرآن در این ماه خالی از فوائد و حکمت نیست که به برخی از آنها اشاره می کنیم. گویا روزه رمضان انسانها را آماده می گرداند تا دستورات قرآن را به آسانی بپذیرند. یا بهتراست بگوییم روزه رمضان قلبها را تزکیه و پاک می گرداند تا آن را با دستورات قرآن آراسته کنند.
روزه رمضان انسانها را برای اصلاح و تزکیه آماده می گرداند و از طرف دیگر قرآن عظیم الشأن کتاب اصلاح و هدایت است.
چقدر از احادیث در مورد فضیلت قرآن عظیم الشأن آمده است که پیامبر می فرماید: «کسی که قرآن را با لکنت و سختی تلاوت می کند به او دو اجر و پاداش می رسد.» و در جایی دیگر می فرماید: «خداوند بوسیله این قرآن اقوامی را بلند و بالا می گرداند.» یا در حدیثی دیگر می فرماید: «بهترین شما کسی است که قرآن را تعلیم گیرد، و به دیگران تعلیم دهد.» یا به قول دیگر آنحضرت صلی الله علیه وسلم «قرآن را بخوانید تا فردای قیامت برای شما شفاعت کننده قرار گیرد.»
این چند حدیث و احادیث دیگر بشارت دهندگانی هستند برای کسانی که قرآن را تلاوت می کنند و در آن فکر و تدبر می نمایند. چه خوب است که این تلاوت و تفکر در قرآن در ماه رمضان انجام گیرد، ماهی که پاداشها چند برابر می گردد و انسان مزد بیشتری می گیرد و چه خوشبخت است کسی که تمام لحظاتش با تلاوت قرآن و تفکر و تدبر در آن سپری می شود.

احادیثی در مورد روزه و فضیلت آن
از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که پیامبر فرمود: «هرگاه رمضان فرا برسد درهای بهشت گشوده می شوند و درهای دوزخ بسته می گردند و شیاطین دربند می گردند.» (روایت بخاری)
سهل بن سعد می گوید: پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: در بهشت دروازه ای است به نام "ریان" که روزه داران از آن فرا خوانده می شوند و از آن دروازه گذر می کند و کسی که از آنجا عبور کند هرگز تشنه نمی شود. (روایت مسلم و بخاری)
در حدیث دیگری از حضرت ابوهریره روایت شده است که از پیامبر نقل می کند: «کسی که ماه مبارک رمضان را از روی ایمان و به نیت اخلاص و رضایت الهی روزه گیرد تمام گناهان گذشته اش بخشوده می شود.»
در حدیث دیگری ایشان از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت می کنند که آنحضرت صلی الله علیه وسلم فرمود: «همه کارهای فرزندان آدم برای خود آنان است به جز  روزه که براستی بخاطر من است و خود پاداش آن را می دهم. روزه وسیله مصونیت است. هرگاه روزی را روزه بودید سخن زشت و ناسزا نگویید و فریاد نزنید. و هرگاه کسی او را ناسزا گفت، یا با او در افتاد بگوید من روزه ام. سوگند به خداوندی که جان محمد در دست اوست، تغییر بوی دهان روزه دار نزد خداوند از بوی مِشک خوشتر است و برای روزه دار دو خوشحالی است، یکی هنگام افطار و دیگری هنگام ملاقات پروردگار.» (روایت مسلم و بخاری)
رمضان فرصت خوبی است که انسان در آن مشغول عبادت و ذکر و تلاوت الهی گردد اما بهترین فرصتها در رمضان این است که انسان قیام شب های رمضان را که با نماز تراویح انجام می گیرد، و شب قدر و دهه آخر ماه مبارک رمضان را از دست ندهد زیرا عبادت در این فرصت ها بهتر انجام می گیرد و در شب قدر عبادت ارزش دو چندانی پیدا می کند.

نماز تراویح
نماز تروایح که ویژه ماه مبارک رمضان می باشد یکی از مظاهر بسیار زیبا و دلفریب در شبهای آن است، شبهایی که مساجد پر از نمازگزار می گردند و تا پاسی از شب به تلاوت قرآن در نمازها گوش فرا می دهند. هنگام ترواویح نمازگزار آرامش و سعادت و شادابی خاصی را احساس می کند.
واژه "تراویح"، جمع کلمه "ترویحة" است. در اصل به معنای نشستن برای استراحت است. بیهقی از حضرت عائشه رضی الله عنها نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وسلم پس از هر چهار رکعت مقداری استراحت می نمود، و سپس آنقدر نماز را ادامه می داد که من دلم به حال او می سوخت.
از حضرت عائشه رضی الله عنها روایت گردیده است: «شبی از شبهای ماه رمضان رسول خدا صلی الله علیه وسلم در مسجد نماز خواند و جمعی نماز را پشت سر او خواندند، شب بعد باز ایشان به نماز ایستاد و جمع بیشتری به ایشان اقتدا نمودند. شب سوم و چهارم به همین صورت بود. اما بعد از آن رسول خدا صلی الله علیه وسلم به میانشان نرفت و فردا که شد، رسول خدا به آنان گفت: آنچه شما انجام دادید مشاهده کردم تنها بخاطر آنکه این نماز بر شما واجب نشود به میانتان نیامدم.
از عبدالرحمن قاری روایت شده است که می گویدک «همراه عمربن خطاب یکی از شبهای ماه مبارک رمضان به مسجد رفتم. دیدیم که هر کس برای خودش به تنهایی نماز می گذارد، یا اینکه چند نفر در گوشه ای از مسجد پشت سر یکی ایستاده اند. حضرت عمر گفت: من رأی و نظرم این است که اینها همه به یک قاری اقتدا کنند. سپس حضرت عمر برای این کار قصد کرد و همه آنها را پشت سر ابی بن کعب جمع کرد. عبدالرحمن قاری می گوید: شب بعد نیز همراه ایشان به مسجد رفتم در حالی که مردم پشت سر یک نفر به نماز ایستاده بودند. حضرت عمر فرمود: «این چه بدعت و ابتکار ارزشمندی است».
امام نووی رحمه الله در کتاب «الاذکار» می فرماید: «لازم است بدانید که به اتفاق علماء نماز تراویح سنت موکده است. تعداد رکعات آن بیست و پس از هر دو رکعت سلام گفته می شود. در مورد قرائت قرآن رأی مورد پسندتر اکثریت علما و چیزی که بیشتر میان مردم مورد عمل قرار می گیرد آن است که در طول ماه یکبار قرآن از اول تا آخر ختم گردد.»

شب قدر

شب قدر که در دهه آخر ماه مبارک رمضان قرار دارد، یکی از شب هایی است که عبادت در آن ارزش فراوانی پیدا می کند. در مورد فضیلت این ماه احادیث بی شماری ذکر گردیده است. بزرگترین فضیلت و برتری این شب این است که خداوند سوره ای را در ارتباط با آن فرو فرستاده است.
"قدر" یعنی اندازه گیری و حساب و کتاب و برنامه ریزی. علت اینکه قدر نامگذاری شده است به این خاطر است که خداوند همه امور مربوط به تقدیر انسانها از قبیل حوادث و اتفاقات و روزی آنها را برای سال آینده در آن شب اندازه گیری می کند. یا اینکه بگوییم قدر نامیده شد به خاطر اینکه اعمال و عبادت بندگان در این شب قدر و منزلت بیشتری پیدا می کند.
در مورد تعیین شب قدر روایتهای مختلفی آمده است. اما قول مشهور و راجح همان است که این شب یکی از شبهای دهه اخیر رمضان است.
آنچه که میان مردم مشهور است که می گویند شب بیست و هفتم شب قدر است به خاطر حدیث ابی بن کعب است. که امام مسلم و امام ابوداود و ترمذی آن را روایت می کنند. ابی بن کعب در این مورد سوگند می خورد واظهار اطمینان می نماید و می گوید: «سوگند به خداوندی که بجز او معبود و مستعانی وجود ندارد، شب قدر در ماه رمضان شب بیست و هفتم است که رسول خدا ما را به نماز و شب زنده داری فرمان می داد، نشانه و علامتش هم آن است که در بامداد آن شب خورشید سفید و بدون شعاع طلوع می کند.»
راز مخفی ماندن شب قدر به این خاطر است که علاقه مندان و جویندگان شب قدر، تلاش بیشتری بکنند و شبهای بیشتری را بیدار بمانند و ذکرو عبادت بیشتری بکنند.
امام بخاری و امام مسلم از ابوهریره روایت می نمایند که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: «هرکس شب قدر را همراه با ایمان و امید به اجر و پاداش آخرت اقدام به شب بیداری نماید، گناهان گذشته او بخشیده می شوند.»
حضرت عائشه رضی الله عنها می فرماید: «به رسول خدا صلی الله علیه وسلم گفتم اگر من مطمئن شدم شب قدر کدام شب است، در آن چه بگویم؟ فرمود: بگو اللهم إنک عفو تحب العفو فاعف عنا.»

اعتکاف
اعتکاف جبران کننده آن چیزی است که انسان از انجام عبادت و حضور قلب از دست داده است. انسان با اعتکاف می تواند به عبادت و تلاوت و استحضار قلبی بیشتری دست یابد.
اعتکاف به معنای ماندن و درنگ نمودن در جایی و در اصطلاح شریعت به معنای ماندن در مسجد همراه قصد و نیت مخصوص.
از حضرت عائشه رضی الله عنها روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه وسلم تا پایان عمر ده روز آخر ماه رمضان را در مسجد می ماند و  معتکف می شد و پس از ایشان همسرانش همچنان اعتکاف می نمودند. (متفق علیه)
حضرت ابوهریره رضی الله عنه می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در هر رمضان ده روز را به اعتکاف می نشست اما سالی که در آن وفات یافت بیست روز به اعتکاف نشست. (رواه البخاری)
یکی از منافع اعتکاف، بازداشتن نفس از کششها و خواسته هایش است. زیرا اعتکاف در ماه رمضان مقاصد و اهداف این ماه را بیشتر محقق می نماید و پریشان‏خاطری گذشته را برای روزه داران جبران می کند و به او آرامش معنوی و قوت و همت اراده می بخشد و او را با جسم و جان متوجه خالق منان می نماید.
شیخ الاسلام ولی الله محدث دهلوی می گوید: «بخاطر اینکه اعتکاف باعث آرامش خاطر، صفای دل و فراغت برای عبادت و مانند ملائکه شدن، و تلاش برای کسب فضیلت شب قدر می شود رسول خدا صلی الله علیه وسلم آن را در ده شبانه روز آخر رمضان برگزیده است و آن را راهی فرا راه نیکمردان امتش قرار داده است.

سنی آنلاین

متن کامل

۱۱ مرداد، ۱۳۹۱

ماه مبارک رمضان ؛ یاد آور فتوحات سرنوشت ساز امت اسلام !


 ابو صهیب حقانی ( هراتی) 

در اوایل ماه مبارک رمضان "یان کوبیش"نماینده خاص سازمان ملل از همه ی طرف های در گیر در افغانستان خواسته بود که به احترام این ماه مبارک از جنگ و مبارزه دست بکشند  و بگذارند ملت افغان به اصطلاح در صلح و آرامش به سر ببرد .
 چه جالب وقتی دشمنان دلسوز می شوند وجالب تر اینکه دشمنان سرشان از حرمت ماه رمضان می شود از کجا معلوم این سخن را دیگران به خارجی ها دیکته نکرده باشد ؛ به هر حال خواسته ی که هرگز مورد حمایت مجاهدین جان بر کف افغانستان واقع نگردید  چون خاک افغانستان در زمان فعلی توسط بیگانگان اشغال شده است و این یعنی تا هرزمانی که این خاک از چنگ دشمنان ددمنش آزاد نگردد جنگ و مبارزه بر قوت خود باقیست  و مردان وزنان شجاع و حماسه آفرین افغان کماکان در هر زمان و مکان به جنگ دشمنان آب و خاک شان می روند.
دشمنان ما شنیده اند که ماه رمضان از چه جایگاه و منزلتی در میان مسلمانان برخوردار است ولی مثل اینکه از طبیعت این ماه مبارک آگاه نیستند و الا هر گز چنین پیشنهادی را ارایه نمی دادند ؛ ساختار و طبیعت ماه رمضان بر منوال جهاد و شهادت ، ایثار و فداکاری و فتح و پیروزی رقم خورده است و این ماه در طول تاریخ یادآور خاطرات شیرین پیروزیهای بزرگ و سرنوشت ساز امت اسلام بوده است و هر سال یکبار با تکرار شدن این ماه ، یاد و خاطره ی آن فتوحات سرنوشت ساز هم تکرار می شود و این خود در قلوب مسلمانان انگیزه جهاد ومبارزه تولید می کند ؛ و مسلمانان را به فتح و نصرت ترغیب می دهد و ایمان و غیرت مومنین را در مقابل کفار و مشرکین چند صد برابر می کند .
در طول تاریخ در ماه مبارک رمضان فتوحات و جنگ های سر نوشت سازی در تاریخ اسلام به ثبت رسیده است که مهم ترین آنها عبارت اند از:
۱- جنگ بدر در ۱۷ رمضان سال دوم هجری
۲- فتح مکه در ۱۰ رمضان سال هشتم هجری
۳- نبرد سر نوشت ساز "قادسیه" در زمان حکومت خلیفه دوم امیرالمومنین حضرت عمر فاروق -رضی الله عنه- به فرماندهی حضرت سعد بن وقاص - رضی الله عنه - در رمضان سال ۱۵ هجری
۴- فتح کشور اندلس به دست فرمانده رشید اسلام حضرت طارق بن زیاد - رضی الله عنه - در رمضان سال ۹۲ هجری
۵-نبرد تاریخی "زلاقه"منطقه ای در جنوب اسپانیا فعلی در رمضان سال ۴۷۹ هجری
۶- نبرد "عین جالوت"در رمضان سال ۶۸۵ هجری به فرماندهی سلطان قطز
۷- جنگ "حطین" در رمضان ۵۸۴ به فرماندهی سردار صلاح الدین
۸- "جنگ رمضان۱۹۷۳" یا نبرد موسوم به "جنگ اکتوبر" که در آن نیروهای مسلمان عربی بر نیروهای صهیونیست غاصب حمله ور شدند ؛ و ارتش عربی از کانال سوئیس عبور کرد و قدرت وهیمنت ارتش اسرائیل را در هم کوبید و با مدد خدا خط "بارلیف"را شکست.
آری رمضان مسلمانان این تاریخ درخشان را در دل خود همیشه زنده نگاه داشته و هر سال که می آید یاد آن روزها را در قلب و ذهن مسلمانان تازه می کند و به مجاهدین و مبارزین حق طلب در جبهه های حق علیه باطل نوید پیروزی می دهد.
جنگ بدر جنگی که نامش قلب ها را به وجد می آورد و خاطره اش باعث تقویت ایمان شده و درجات ایمان را تا عرش کبریا بالا می برد ؛ جنگ بدر جنگی که غرور دشمنان قسم خورده اسلام را همه در یکچا در هم شکست و شان وشوکت و اعتبار ظاهری آنهارا زیر سوال برد و برای همیشه دشمنان را به خاک ذلت نشاند ؛ جنگ بدر جنگی که حقانیت اسلام و برتری آن را بر ابطال کفرو شرک و طاغوت به اثبات رسانید ؛ این جنگ مهم وسرنوشت ساز مصادف شد با روزهای این ماه شریف خداوندی تا به نوعی دیگر بر عظمت این ماه افزوده ؛ و مهر تاییدی بر حقانیت مجاهدین جان برکف صدراسلام باشد.
جهاد و روزه هردو مبارزه هستند یکی مبارزه بر اعدای ظاهری (مثل دشمنان دین خدا یهود ، نصاری ، مشرکین ومنافقین )  ، و دیگری مبارزه بر اعدای باطنی ( مثل نفس اماره به سوء و شیطان رجیم ) در سنگرهای داغ مجاهدین در میدان بدر این هردو مبارزه به حقیقت پیوست و مجاهدین سربلند صدر اسلام به فرماندهی پیامبر عزیز اسلام -  صلی الله علیه وسلم - در آن معرکه بر هر دو نوع دشمن فائق آمدند؛ وماه رمضان هر سال یادآور آن روز زیبا و به یاد ماندنی  است ؛ و دیگر از اتفاقات مهم این ماه مبارک میتوان به فتح ظفرمندانه مکه اشاره کرد که آن فتح بزرگ هم با ایام مبارک این ماه مصادف گردید ؛ واقعا فتح مکه که باعث خوشحالی و خشنودی قلوب مسلمانان صدر اسلام مخصوصا قلب نازنین سرور و سالار انبیاء - صلی الله علیه و سلم - شد فتحی بی نظیر در تاریخ اسلام است و ماه رمضان یادآور آن روز خجسته و با شکوه در اذهان مسلمانان در هر عصر و زمانی می باشد ؛ دشمنان ما اگر به واقعیت این ماه پی می بردند همچین در خواستی بی شرمانه نمی کردند چون وقت شدت و حدت جهاد مجاهدین در ماه روزه است ؛ ماه روزه ماه به ذلت کشانیدن ستمگرانی است که دست شان به خون مسلمانان در سرتاسر دنیا آغشته است آنهایی که از هیچ ظلم وستمی بر مسلمانان دریغ نمی کنند ؛ ماه رمضان ماه نوید برای مجاهدین است و آنان با توکل به الله - جل جلاله - تا پای جان می جنگند و یقین و باور دارند که به قله های بلند سعادت و فتح وپیروزی می رسند .
دشمنان ما امروز شاهد فتوحات عظیم مجاهدین در سنگرهای داغ جهادی در خاک افغانستان هستند و هر از گاهی از واقعیت ها حرف می زنند و خود سراسیمه به شکست شان اعتراف می کنند .
آری جهاد برحق مجاهدین برضد مواضع دشمن اشغالگر در تمام نقاط افغانستان تحت نام عملیات "الفاروق"همینک جریان دارد و هیچ حد و مرزی نمی شناسد ؛ و دشمن نمی تواند از احساسات پاک ملت مجاهد و قهرمان افغان سوء استفاده کند ؛ و ازآن طرف ، مجاهدین جان بر کف افغانستان از تنوع ترفندهای دشمنان بطور کامل واقف هستند وهر گز به دلسوزیهای مکارانه و بهانه های واهی و خودساخته ی آنها ذره ای توجه نمی کنند ؛ اینکه ماه رمضان احترامش به تجاوز بی شرمانه آنها حفظ می شود و به جهاد بر حق مجاهدین ( که در واقع سد سکندری در مقابل زور و طغیان آنهاست ) حرمت این ماه شریف نقض می شود ؛ همه می دانند که قصد دشمن از این پیشنهاد چیزی جز ایجاد مانع و اتلاف وقت نیست ؛ اما دشمنان ما ، کور خوانده اند چون همانطور که قبلا اشاره کردیم مجاهدین قهرمان کشور در ماه مبارک رمضان بیش از هر زمانی دیگر بر انجام اعمال خیر و عبادت ها می افزایند زیرا در این ماه ، برکات خداوندی بیش از هر ماهی دیگر شامل حال بندگان می شود و از آنجا که فریضه ی جهاد یکی از مقدس ترین اعمال و عبادات است بدون شک بر انجام آن بیشتر اقدام می کنند ؛ و در عین حال جهاد در این ماه را به فال نیک گرفته و با شور و اشتیاق زایدالوصفی بر مواضع دشمنان حمله می برند و تلاش بندگی شان را به خرج می دهند به این امید که توفیقات الله - جل جلاله - و مدد و نصرت حضرت حق نیز بیشتر شامل حال آنها بشود ؛ و یکبار دیگر در همچنین ماهی که یاد آور فتح بدر و مکه است یک فتحی بزرگ و جهانی دیگر در تاریخ مسلمانان رقم بخورد و شکست فرعونیان زمان تکرار بشود.
الحمد لله ؛ عملیات الفاروق ( ملقب به لقب فاروق اعظم - رضی الله عنه - )که از ابتدای سال روان تا هم اکنون ادامه دارد یکی از بهترین ، موفق ترین ، منسجم ترین ، کارآمدترین و دشمن شکن ترین عملیات هایی است که در طول ده سال گذشته توسط مجاهدین قهرمان افغان به راه افتاده است و تا اکنون چندین بار دشمنان اسلام را به تناقض گویی و اعتراف مبنی بر کارآمد بودن این عملیات واداشته است ؛ و روزانه شاهد صدها فعالیت بزرگ و کوچک تحت این نام بر مواضع اشغالگران غارت گر هستیم  و "الفاروق" دشمن مغرور را از پای در آورده است.
پس به امید روزی که برق شمشیر الفاروق برق نگاه دشمنان اشغالگر ما را گرفته و دعاهای افطار و سحر مسلمانان که بخش اعظم شان در حق کامیابی مجاهدین می شوند مورد قبول حضرت حق واقع شده و فتح جهانی برای مسلمانان رقم خورده و خاک مسلمانان از لوث وجود ایادی استکبار پاک بگردد. انشاءالله تعالی
متن کامل

ماه مبارک رمضان،ماه آموختن درسها (قسمت دوم)

 حبیب الله هلال
 
این ماه برای ما درسهایی دارد ، نه از قبیل درسهائی که انسان از زبان معلم و یا از روی کتاب فرا میگیرد،بلکه از قبیل درسهایی که انسان در یک تمرین عملی ،و در یک کار دسته جمعی بزرگ فرا میگیرد.
درس اول (ارتباط با خدا)
اولتر از همه ،همین درس ارتباط با خدا و حفظ پیوند قلبی با ذاب احدیت محبوب است .آیا لذت این درس را تاکنون چشیده اید و دیده اید که چگونه میتوان اسان با خدای متعال تماس برقرار کرد ،درهنگام دعا و راز ونیازکردن دلتان را برای خدای متعال به ارمغان ببرید و محبت خودتان را با خدا محکم کنید این لذت بزرگ را برای خودتان نگه دارید و این رابطه را نگذارید قطع شود.هر چه داریم از اسلام است و هر داریم از توجه و اتکال به خداوند جل جلاله و ارتباط با اوست . ارتباط و اتصال با خداوند جل جلاله را نباید فراموش کنیم ،همیشه باید به او پناه ببریم و هدایت و عنایت را از او طلب کنیم و به او اتکال نمائیم و از دشمنان دین و وطن ذره ای واهمه نکنیم ،ان شاءالله فضل و رحمت الهی و هدایت و کمک پروردگار شامل حال این ملت مومن ،مظلوم ،مجاهد و شهید پرور خواهد بود.
یقینا اگر انچنان که تکلیف اسلامی است ، ما در ماه مبارک رمضان و در همهء ان فرصتها مغتنم ایام الله ، نعمت ذکر و توجه و دعایی که به ما داده شده ،مغتنم بشماریم و خودمان را با منبع قدرت و عزت و عظمت یعنی ذات مقدس باریتعالی مرتبط کنیم ،بدون شک ان تحول اساسی و مطلوب ، هم در ارواح و دلها و هویت اصلی انسانی ما و هم به تبع ان در محیط زندگی و کار و تلاش و مبارزهء ما ،پدید خواهد امد و به مقاصد اسلام نزدیک و انرا حصول خواهیم نمود و این یک تفاوت اصلی بین اسلام و بقیهء روشها و برنامه هایی است که یک تحول و ارمانگرائی و درنتیجهء ان تکامل را به بشر پیشنهاد میکند.
درس دوم (اتحاد)
یک درس دیگر گرد امدن همهء سلائق گوناگون یک ملت بر گرد محور دین و توحید است اینکه میگوئیم اتحاد ملی ، و اینکه میگوئیم ملت افغانستان یکپارچه و متحد است ، این اتحاد بی ریشه نیست ،فقط به خاطر یک توصیه و یک دستور و فرمان نیست در عقب این تحاد همین ایمان دینی است یعنی همین دین است و همین اعتقاد است که همهء ما را به سمت یک مرکز و بدور یک محور میکشاند ، دلها را به هم  نزدیک میکند اقوام مختلف را یکی نموده و اختلافات سمتی ،زبانی ،قومی و سلیقه ای را کنار زده و در مقابل همه را برادر ،برابر ،همراه و همراز میسازد.
درس سوم( انفاق به دیگران)
علاوه بر این ماه در ماهای دیگر سال نیز روحیهء تعاون و همکاری با یکدیگر در میان مردم مسلمان افغانستان رواج دارد ولی در ماه مبارک رمضان این عمل نیکو و شائسته در میان مسلمانان بیشتر رواج پیدا میکند، خود خواهی های انسان به نفع دیگر خواهی ها مغلوب میشود شما مشاهده میکنید که در این سالهای اخیر اشغال و جهاد کشور چه قدر مردم و افراد بدون نام ونشان در قریه ها و شهرهای مختلف کشورمان روز و شب برای مجاهدین ضیافت هایی را ترتیب میدهند و به انها افطاری میدهند و مجاهدین را بر سر سفرهء افطاری خودشان دعوت مینمایند ، بدون انکه ملاحظات و تعارف معمولی در بینشان وجود داشته باشد این حالت تعاون و این حالت خیرخواهی یک عمل بسیار ارزشمندی است که به طهارت نفسانی انسان منتهی میشود.
امید دارم که هریک از ما با کسب تجربه از گذشته ها ، برادری ،همکاری و همدلی را درمیان یکدیگر قدر نموده و ترویج دهیم با همدیگر مهربان باشیم و به کمک یکدیگر بشتابیم ،کسانی که داراند و غنی هستند ،میتوانند به افراد نادار و محتاج و مستمند ،کمک کنند ،این روح همکاری و همیاری و انفاق یک سنت قدیمی و دستور عالی اسلام است . روحیهء مردم دوستی ، روحیهء ایثار و از خود گذشتگی ، برای دیگران فکر کردن و کار کردن ،روحیه ای است که مایان را به سمت نتایج و غایات عالی و اسلامی حرکت خواهد داد.
درس چهارم ( غلبهء راسخ بر همه موانع)
یک درس اینست که ارادهء انسان خداجو میتواند بر همهء خواهشها و هوسها و لذات مادی که نفس انسان را به ان فرا میخواند ، غلبه کند . این یک نکتهء بسیار مهم است . گاهی انسان به خود تلقین میکند که من نمیتوانم بر هوای نفس فائق بیایم . روزه ء ماه مبارک رمضان به انسان ثابت میکند که انسان میتواند ،ان وقتی که اراده بکند ،عزم راسخی به کار ببندد ،میتواند بر هوسها فائق بیاید و پیروز شود ،جلوه های اغواگر ،عادات زشت وناپسند را که در ما وجود دارد میتوان با ارادهء قوی ،با توکل به خدای متعال مقهور کرد و خود را از انها نجات داد این ارادهء قوی –که برای ما تاثیر این اراده یک درس بزرگی است-میتواند ما را چه از عادات شخصی ناپسند خودمان و چه از عادات اجتماعی و خصال بومی خودمان که مایهء عقب افتادگی ما در زمینهء مادی و معنوی است ،جدا کند. بنابر این یک درس ،غلبهء ارادهء راسخ بر همهء موانع است.
این موانع برای همگان روشن است و باید این موانع را از راه برداریم ، هم موانع درونی و هم موانع بیرونی ، موانع درونی را باید با تضرع به درگاه پروردگار ، با دعا ، با توجه ، با تربیت و تهذیب نفس ، با تقویت اخلاق ، با عبادت و توسل، از پیش پا برداریم . اگر دل ما سالم نباشد ،نمیتوانیم دنیای سالمی درست کنیم ،اگر در درون خود مان معیوب باشیم ، نمیتوانیم عیب جامعه و جهان را برطرف کنیم ، ملت افغانستان مسئولیت و بار سنگینی بر دوش دارد و باید ان را به منزل مقصود برساند باید افغانستانی بسازد که هم برای خودشان شیرین باشد و هم برای جوامع دیگر . همه میتوانیم چنین کاری بکنیم اما شرطش اینست که هریک از ما، درصدد تهذیب نفس خودمان باشیم ،نماز با توجه ، انس با قرآن و تلاوت و عمل به ان ، دعا و توسل ، تضرع ، روزه داری ماه مبارک رمضان و عبادات نیمه شب، مخصوصا برای مجاهدین که تاثیرپذیریشان زیادتر است ،میتواند مهذب نفس باشد.
درس پنجم ( استغفار و توبه)
درسی دیگری را که ما انرا از این ماه یاد گرفته و برای ادامه ودر طول زندگی از ان کار بگیریم ان استغفار و توبه است . چقدر مناسب و بجاست که با تحول سال و با ورود در استانهء ماه مبارک رمضان –که ماه رحمت و مغفرت الهی است –ما هم از کاستیها و کجیها و زشتیها وبدیها در درون وجود خودمان روبرگردانیم یعنی استغفار کنیم . استغفار و توبه یعنی برگشتن به خدا، یعنی پشت کردن به بدیها ، یعنی همین ایجاد تحول . استغفار و توبه کردن و اصلاح درونی در وجود ما ، موجب خواهد شد که خدای متعال فضل ،برکت ،قوت و عزت خود را بیش از پیش بر ما نازل کند ، همهء اقشار و افراد جامعه، هر کدام مسئولیت دارند که بیش از دیگران باید به خودشان برگردند و در خود تجدید نظر کنند و حاکمیت هوا و هوس را در وجود خویش از بین ببرند و همه به این برگشت و اصلاح نیاز داریم.و ما باید این ماه را برای استغفار مغتنم بشماریم و از خدای متعال طلب مغفرت کنیم ملت مومن ،مظلوم و مجاهد افغانستان با این روحیهء فداکاری، با این استقامتی که نشان داده ، با این کاربزرگی(جهادی) که کرده است ، با جوانان مجاهد و نورانی که دارد ، استعداد پیشرفتهای زیاد معنوی و مادی ،اخروی و دنیوی را دارد، این ملت باید با استغفار ، رحمت الهی را به سوی خود جلب کند.
درس ششم ( تلاوت قرآن کریم)
قرآن یکی از بزرگترین و عظیم ترین نعمتهایی است که الله جل جلاله برای مسلمان ارزانی داشته  است و مسلمانان مومن را به نور و عظمت ان منور و مشرف نموده است همهءمان باید سعی کنیم تا تلاوت قران را در همهء اوقات بخصوص در ماه مبارک رمضان از یاد نبریم و همیشه قران را با تامل و تدبر تلاوت نمائیم که اثر مطلوب را در اینگونه تلاوت حاصل نموده میتوانیم این قران ،کلام خداوند جل جلاله است نفس این یک تعلق و یک رشتهء ارتباطی است و خود همین نیز برای رابطه با خداوند مغتنم است ، تلاوتی که از خواندن قران مطلوب و مرغوب و ماموربه است انست که انسان انرا با تدبر بخواند و کلمات الهی را بفهمد اگر انسان لغت عربی را بلد نباشد میتواند به ترجمه مراجعه کند و در همان تدبر کند ، دوبار ،سه بار ،..... ، که بخواند انسان فهم و انشرا ذهنی نسبت به مضمون آیه پیدا میکند که با بیان دیگری حاصل نمیشود و فقط با تدبر بیشتر حاصل میشود و هر چه انسان بیشتر انس و غور پیدا کند ، بیشتر می فهمد و ما به این احتیاج داریم.

متن کامل