فضل الحق سلیمانی
هفده سال قبل از ظهور اسلام در مکه از دامان لبابه صفری خواهر ام المؤمنین میمونه ابر مردی پا به عرصه گیتی نهاد که بعدها تلؤ تلؤ شمشیر برنده اش آتش بر ملحدین عالم زد. پدرش ولید بن مغیره از اشراف قریش بود و در مکه جایگاهی بس بزرگ داشت طبق رسوم عرب پرورش خالد که دارای شش برادر و دو خواهر بود در خارج از مکه در روستاهای اطراف آن صورت گرفت.
در محیطی که وی پرورش می یافت اسب سواری، شمشیرزنی و مبارزات جنگجو یا نه از سرگرمی های آن دیار به شمارمیرفت و آن حضرت از همان زمان در دلیری، هوش و ذکاوت از جوانان منتخب قریش به شمار میرفت.حضرت خالد(رضی الله عنه) قبل از ایمان آوردن همانند پدرش از مخالفین سرسخت اسلام محسوب می شد. و در رابطه با اموری که در مخالفت با اسلام و مسلمین صورت می گرفت، پیشقدم بود.
چنانکه در میدان احد تدبیر و صلاحیتش، در تهاجم ناگهانی بر لشکر مسلمین از درهّ ای که در انتهای کوه احد قرار داشت، دلیل اصلی شکست مسلمین در آن غزوه به شمار می رفت. اما پس از آن حقانیت و محبت اسلام در قلب خالد(رضی الله عنه) به صورت نامحسوسی رشد می کرد و احساس می نمود که روزی تمام ملت عرب در زیر پرچم اسلام جمع خواهند شد. بنابراین اندیشه، گفتار و سخنان و اعمال حضرت رسول(صلی الله علیه و سلم) را مورد بررسی قرار می داد.
ازطرف دیگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) نیز از صلاحیت خالد (رضی الله عنه) با خبر نبود، بلکه از طریق وحی به ایشان خبر رسید که دل حضرت خالد هر دم با نور اسلام آراسته تر می شود. سرانجام پس از آنکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) فرمود: با وجود آشکار شدن حقانیت و حقیقت اسلام برای خالد چرا او به اسلام مشرف نمی شود. حضرت ولید(رضی الله عنه) برادر حضرت خالد(رضی الله عنه) که چندی قبل مشرف به اسلام شده بود از طریق نامه ای او را به اسلام دعوت کرد.
حضرت خالد می فرماید: “هنگامی که نامه ولید را مشاهده کردم بی اختیار بر زبانم کلمه توحید جاری گشت و می خواستم هر چه سریعتر خدمت حضرت رسول(صلی الله علیه و سلم) حاضرشده، جانم را فدایش کنم و همین که خدمت حضرت پیامبر(صلی الله علیه و سلم) حاضر شدم چونکه دیوانه دیدار حضرتش بودم از خوشحالی همچو پروانه ای خود را به پای ایشان انداخته و ایمان خود را ابراز کردم” .
حضرت خالد(رضی الله عنه) پس از ایمان آوردن در سریه موته که در جمادی الاول سال هشتم هجری صورت گرفت به عنوان اولین نبرد ایشان در دفاع از اسلام شرکت نمود.
موته : برگ زرینی دیگر
حضرت رسول اکرم(رضی الله عنه) نامه ای توسط حارث بن عمیر به شرحبیل فرستاد. شرحبیل بنا بر غرور و مستی قدرت خود حضرت حارث(رضی الله عنه) را به طرز اسفناکی به شهادت رساند. هنگامی که حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و سلم) از شهادت سفیر خود باخبر شد برای گرفتن قصاص خون حضرت حارث بن عمیر لشکری ۳ هزار نفری را به سمت شرحبیل بصری روانه نمود و رهبری لشکر را به زیدبن حارث(رضی الله عنه) سپرد و فرمود که “اگر زید به شهادت رسید جعفر بن ابی طالب رهبری را به عهده گیرد و اگر او هم شهید شد عبدالله بن رواحه جانشین او شود و در صورت شهادت عبدالله خود با مشورت رهبری را تعیین نمائید”.
حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و سلم) تا محل تثنیه الوداع لشگر را همراهی کرده و پس از آن بازگشتند. هنگامی که لشکر به موته (سرزمینی کوچک از شام) رسید شرحبیل برادرش سدوس را به همراه پنجاه سوار برای ارزیابی سپاه مسلمانان به انجا فرستاد که پس از درگیر شدن با مسلمانان، سدوس به هلاکت رسید با قتل سدوس شرحبیل به قلعه خود پناه برد و از قیصر روم تقاضای کمک کرد او نیز لشکری صدهزار نفری را برای کمک به شرحبیل به سوی او اعزام کرد (بعضی شمار لشکر را ازصد هزار نفر هم بیشتر می دانند)
سرانجام پس از صف آرائی مؤمنین و مشرکین جنگ آغاز گشت. پس از شروع جنگ حضرت زید بن ثابت که رهبری سپاه را به عهده داشت به شهادت رسید. پس از شهادت ایشان حضرت جعفر بن ابی طالب پرچم اسلام را برداشته شروع به جنگیدن نمود.
پس از زخمی شدن اسب ایشان، بدون سوار مشغول جنگیدن شد ناگهان شمشیر کافری بازوی راست ایشان را قطع کرد و حضرت پرچم را با دست چپ گرفت هنگامی که آن را هم قطع کرد پرچم را میان دو بازوی خود گرفت در این هنگام کافر دیگری از قسمت کمر ایشان حمله ور شد و ایشان را از وسط دو نیم کرد. پس از شهادت حضرت جعفر، حضرت عبد الله بن رواحه (رضی الله عنه) پرچم را برداشت و پس از کشتن تعداد زیادی از کفار خود نیز به شهادت رسید.
بعد از اینکه هر یک از فرماندهان بزرگ، که توسط رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) تعیین شده بودند، به شهادت رسیدند مردم خالد بن ولید (رضی الله عنه) را به فرماندهی لشکر برگزیدند. خالد (رضی الله عنه) پرچم را به دست گرفته و به دفاع مشغول شد. با غروب آفتاب هر دو سپاه به جایگاه اولیه خود باز گشتند. هنگام صبح قبل از شروع جنگ حضرت خالد لشکری را که روز قبل در سمت راست می جنگید در طرف چپ قرار داد و لشکر چپ را به سمت راست آورد.
کفاری که روز قبل لشکر را دیده بودند گمان کردند که برای مسلمانان نیروی کمکی رسیده به همین علت به خوف و هراس افتاده و توان مقابله را ازدست دادند و پا به فرار گذاشتند خداوند خالد را پیروز گردانید و لشکر کفار شکست خورد.
انس بن مالک (رضی الله عنه) ازپیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) نقل می کند که فرمود:
زید پرچم را به دست گرفت، او به شهادت رسید باز جعفر آن را گرفت، او هم به شهادت رسید، پس عبدالله بن رواحه پرچم را به دست گرفت، او هم شهید شد، در حین این گفتار چشمان مبارک اشکبار بودند. بعد فرمود: اینک شمشیری از شمشیرهای خداوند پرچم را به دست گرفت وخداوند متعال آنها را به فتح مشرف ساخت.
بعد از آن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و سلم) دعا نمود: بار الها خالد شمشیر شماست همیشه به او فتح وپیروزی دهید. از آن پس حضرت خالد بن ولید به سیف الله المسلول (شمشیر برهنه خدا) لقب گرفت. وحشت و ترس از خالد (رضی الله عنه) آنقدر بود که با شنیدن نام ایشان کفار لرزه بر اندام می شدند. او از استعدادهای زیادی برخوردار بود وبا جرأت می توان او را مغز متفکر جنگی مسلمانان قلمداد کرد، شجاعت در تمام رگهای بدنش موج می زد و همیشه شوق فدا کردن جان در راه خدا را داشت.
در ۱۲۵جنگ کوچک و بزرگ شرکت نمود و در هیچ یک از آنان شکست نخورد، از جنگ موته گرفته تا بزرگترین آنها که فتح ایران است، حضرت خالد نقش سرنوشت سازی ایفا نمود.
وفات حضرت خالد:
در پنجمین یا ششمین سال خلافت حضرت عمر(رضی الله عنه) ، تلؤ تلؤ شمشیر برهنه خدا رو به خاموشی نهاد.
خالدبن ولید این ابر مرد تاریخ در آخرین لحظات عمر چنین فرمود: “هیچ جائی از بدنم نیست که در آن اثر شمشیر یا نیزه نباشد.
من در جنگهای مختلف شوق نوشیدن جام شهادت را داشتم، اما افسوس که امروز موت در بستر به سراغم آمد وشهادت در میدان جنگ نصیبم نشد“.
سرانجام سپهسالار میدانهای نبرد در ششمین دهه از عمر گرانمایه اش دیده از جهان فرو بست و مرغ جانش نغمه رضوان سرداد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر